به گزارش ایکنا، وبینار «شاهنامه و حکمت فهلوی»، امروز 7 آذرماه به همت مؤسسه حکمت و فلسفه و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان اصغر دادبه، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی را میخوانید که با موضوع «رابطه هویت ملی و حکمت ملی در شاهنامه» ایراد شده است؛
پیشتر در چند مورد از جمله در یک سخنرانی در موسسه حکمت و فلسفه، گفتهام که نیاکان ما در سده چهارم هجری به دلایل مختلف، هویت ملی خود را پس از تغییر دین و آیین به اسلام بازشناسی و بازیابی کردند. من برای ارائه دورنمایی از این هویت، هویت ملی را به مثلثی تشبیه کردم که نخستین و مهمترین ضلع هویت ملی، زبان و ادب ملی است. دوم، تاریخ و اساطیر ملی و سومین ضلع هم حکمت ملی است. دین را نیز باید در همین ضلع سوم یافت که حکمت با دین ارتباط نزدیک دارد. با این طرح پیدا است که نسبت عام و خاص بین هویت ملی و حکمت ملی و اساطیر ملی و هویت ملی و تاریخ ملی و هویت ملی و ظاهراً زبان و هویت و ملی برقرار است. البته اینکه در مورد زبان بیان شد ظاهراً علتی دارد.
هر ملت کهن یا غیرکهنی مانند آمریکا یک حکمت و فلسفه ویژه خود را دارد؛ مثلاً مکتب سودگرایی فلسفه ویژه انگلیسیها است که برای آنها نتیجه عمل مهم است و خیلی به نیت اهمیت نمیدهند، بلکه دنبال نتیجه عمل هستند. یا اصالت عمل که فلسفه آمریکاییها است و هویتشان با این فلسفه شناخته میشود. برای ما و ملت بزرگ ما از آنسوی تاریخ تا اکنون، فلسفه ملی و حکمت ملی ما حکمت اشراقی بوده است و از سده چهارم بزرگانی چون فارابی و ابنسینا ظهور کرده بودند و یونانگرا بودند و تحت تأثیر ارسطو قرار داشتند و با تأکید بر عقلانیتی که ارسطو از آن سخن میگفت؛ یعنی عقلانیتی که در نهایت توانایی در برهانسازی منجر میشود، پیش میرفتند. اما در همین زمانه یونانیمآبی و خردگرایی در معنای ارسطویی، ابنسینا به سراغ حکمت اشراق رفت؛ چون زمان بازیابی هویت ملی است و در نتیجه قهرمان عقل و استدلال هم در شرایطی احساس میکند که به سمت حکمت ملی میرود و از آن زمان به بعد تمام بزرگان ما اعم از شاعران و حکمای ما ادامهدهنده این حکمت میشوند و سهروردی نیز این حکمت را به کمالی که باید میرساند و ادامه پیدا میکند.
فردوسی میگوید: به نام خداوند جان و خرد، کز این برتر اندیشه بر نگذرد/ خداوند نام و خداوند جای، خداوند روزی ده رهنمای/ خداوند کیوان و گردان سپهر، فروزنده ماه و ناهید و مهر/ ز نام و نشان و گمان برتر است، نگارنده بر شده پیکر است/ به بینندگان آفریننده را، نبینی مرنجان دو بیننده را/ نیابد بدو نیز اندیشه راه، که او برتر از نام و از جایگاه/ سخن هر چه زین گوهران بگذرد، نیابد بدو راه جان و خرد/ خرد گر سخن برگزیند همی، همان را گزیند که بیند همی». این ابیات طرح جهانشناسانه و معرفتشناسانهای است که در حکمت اشراق به دست داده میشود و نخستین بار فردوسی به این پرداخته و آن حکمت را نشان داده است.
این ابیات یعنی؛ هرچه فراتر از پدیدههای قابل تجربه باشد خرد و عقل استدلالگر به آن راه نمییابد و فردوسی، نوعی پذیرش اخلاقی را قرنها پیش از کانت پیشنهاد میکند. غرضم این است که در این ابیات طرح آن حکمت را میدهد و بعد در حکمت مشرقی ادامه پیدا میکند. این طرح با ادامه کار از سوی سهروردی و سپس پیروان او به کمال میرسد و در سخنان حکیم فردوسی اینطور به نظر میرسد که عقل کنار میرود، اما اینطور نیست و پذیرش از شهود است. اما در سخنان حکمای بعد و در سخنان سهروردی به روشنی مسئله مطرح میشود که متفکر و فیلسوف باید نخست عقلانیت خود را پرورش دهد. در مقدمه حکمةالاشراق آمده است: کسی این حرفها را میفهمد که کتب پیشین من را خوانده باشد که با روش مشائی نوشته شده است و چون این اتفاق افتاد، با تزکیه نفس میشود یک کار دیگر کرد؛ یعنی میشود به توانایی شهود رسید.
اجمال قضیه این است که به کمال میرسد و در این روشی که سهروردی دارد، عقل کنار نمیرود، بلکه نخست پرورش پیدا میکند و سپس توانایی دیگر پیدا میکند که توانایی شهود است و میگوید وقتی آنها را یاد گرفتی، تصفیه باطن میتواند تو را به توانایی دیگر که شهود است، برساند.
اما نکته اصلی توجه به این حکمت است و دلیلش بازیابی هویت ایرانی و ملی است و الا که داشتند کار خود را میکردند و میتوانستند همان را ادامه دهند و رفتن به سمت این حکمت، حکمت است، اما حکمتی که قرار است برای یک ملت راهگشا باشد، مطرح میشود. ممکن است کسی بگوید این هم یک حکمت مانند دیگر حکمتها است، اما بر این حکمت تأکید شده است و واکنشی که نسبت به حکمت یونانی نشان داده شد، مخصوصاً در شعر فارسی، فقط ستیز با عقل نبود. عقل سر جای خود هست، بلکه این کار یک نوع مخالفت با غربگرایی بود و اینطور نبود که آن را ندانند، بلکه میخواهند به صورتی ادامه دهند که متعلق به ما است و آن واکنشها نیز ملیگرایانه بود. در نتیجه هر نوع که بنگریم، این حکمت از آن زاویه هم قابل توجه است و حکمتی ارجمند است.
آن ضلعهای تاریخ و اساطیر نیز مهم هستند. هر ملتی اساطیری هم دارد که ویژه تاریخ و هویتش است و داستانهایی داریم که اساطیر نام گرفته و در شاهنامه بسیار است. این داستانها حتی اگر صرفاً برای سرگرمی باشد که نیست، باز آن رنگ هویتی و ارزش هویتی در آن محفوظ است. این یک اصل عقلی است که هر چیزی پدید میآید، به نوعی باید به درد انسان بخورد و اگر به درد نخورد یا پدید نمیآید یا اگر پدید آید، پایدار نمیماند. واقعیت این است که اساطیر هم مانند هر پدیده دیگر چون به درد انسان ایرانی میخورده و کارسازی میکرده و سودی داشته، پدید آمده است.
به نظریه امیل دورکیم اشاره میکنم که پس از آگوست کنت، پدر جامعهشناسی است. او دقیقاً توضیح میدهد که اساطیر موجب همبستگی ملی و تقویت احساس هویت ملی میشوند. تکرار این داستانها غیر از دلانگیز بودنشان که انسان را جذب میکند، در حقیقت تأکید و تکراری بر این معنا است که یادتان نرود که ایرانی هستید و هویت ملی خاص خود را دارید که اینها اساطیرش است. در حقیقت تاریخ یک نوع تأکید بر هویت از منظر علمی است؛ چون تاریخ علم شده است و اساطیر نیز یک نوع تأکید بر هویت ملی با بیان هنری و داستانی است؛ یعنی هر دو دارند از این منظر یک کار را میکنند و بر هویت ملی تأکید میکنند، اما از منظر علمی و هنری این کار انجام میشود و جذابیتش به همین است و به همین دلیل است که ادامه یافته است.
نگاه پایانی من نیز ضلع نخست مثلث است. زبان ملی درست است که یکی از اجزای سه گانه هویت ملی است، اما در روزگاری که ما زندگی میکنیم، وضعیت خاصی دارد و حتی اگر بگویم عین هویت ملی است، گزافه نگفتهام. باید به اصل فلسفی و فرمول هیولا و صورتمان برگردیم. هیولا مبهم است و زمانی تشخص پیدا میکند که صورت بر آن عارض شود. هویت ملی مانند هیولا و ماده است که مبهم است و چون زبان ملی بر آن عارض شود، تشخص پیدا میکند و آنکه باید بشود، میشود.
یکی از دلایل مهم مشکلات کشورهای اطراف ما تغییر زبان است. با تغییر زبان، هویت ملی سر جایش هست، اما اگر حواسمان نباشد میتواند ابزار دسیسههایی علیه هویت ملی ما بشود و علت اینکه بر زبان فارسی تأکید میکنم، این است که هر نوع آفتی بر این عامل هویتساز بزند، باختهایم.
انتهای پیام