حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدمهدی رفیعپور، استاد حوزه علمیه در گفتوگو با ایکنا از قم، در ادامه تفسیر سوره قصص بیان کرد: آیه 43 این سوره میفرماید: «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِنْ بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ؛ همانا ما پس از آنکه طوایفی از امم گذشته را به کیفر کفر هلاک کردیم به موسی(ع) برای بصیرت و هدایت و رحمت خلق، کتاب تورات را عطا کردیم، باشد که مردم متذکر شوند و راه خداپرستی پیش گیرند.
در آیه 44 این سوره آمده است: «وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ؛ ای پیامبر(ص) و تو آن هنگام که ما به موسی(ع) مقام نبوت و فرمان الهی عطا کردیم، اصلاً در جانب غربی کوه طور نبودی و حضور نداشتی و حکایت او به وحی بر تو روشن، گردید»؛ در این سوره، قرآن به اینکه موسی(ع) کدام سمت بوده تأکید دارد، در حالی که ما متوجه این تأکید نیستیم و میفرماید که تو زمانی که ما حکم نبوت را به موسی(ع) دادیم، نبودی.
در عبارت «مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ» که در آیه 30 همین سوره آمده نیز قرآن به سمت راست و در این آیه به سمت غربی اشاره میکند، این تأکید قرآن عجیب است، زیرا ارتباط موسی(ع) با عالم معنا مقدس بوده، اما برای ما روشن نیست و مطمئناً خداوند به این جهت عنایت خاصی دارد.
قرآن بیشتر کلیات را بحث میکند و در مواردی به جزئیات نیز بسیار تأکید دارد و این نکته که قرآن کلیات و سنت جزئیات را بیان میکند درست نیست، گاهی در برخی مسائل مانند ارث، قرآن بسیار جزئی صحبت کرده است، در این سوره نیز خداوند به آن مکان عنایت ویژه دارد.
برخی از مفسران معتقدند بحث نبوت در آیه 30 آمده است و آیه 44 بحث شریعت و دستورات است، همچنین کلمه «امر» را بیشتر مترجمان، نبوت و وحی تفسیر کردند، کلمه «شاهد» نیز در برخی ترجمهها به معنی گواه است، اما به نظر میرسد شاهد در اینجا به معنی ناظر باشد، یعنی تو ندیدی و ما هستیم که این مسئله را برای تو نقل میکنیم.
این نکته به جهل پیامبر(ص) اشاره دارد، یعنی اگر به ایشان وحی نمیشد، از این موضوع خبردار نمیشدند، اما غالیان معتقدند که پیامبر(ص) و امامان در همه جا بودند، یعنی حتی در کشتی نوح و کنار حضرت موسی و ابراهیم(ع) حضور داشتند، در حالی که این سخنان درست و جالب نیست، خود قرآن میفرماید که ای پیامبر(ص) تو در آنجا نبودی و ما اتفاقات را به تو اطلاع دادیم، آیات متعددی نیز وجود دارد که جهل پیغمبر(ص) را بیان میکند و میگوید اگر عنایت ما به تو از طریق نور وحی نبود، تو از وقایع گذشته خبر نداشتی.
آیه 45 سوره قصص میفرماید: «وَلَكِنَّا أَنْشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ»، در اینجا کلمه «قرون» را بیشتر مترجمان به درستی به معنای نسل گرفتند و معنای آیه یعنی ای پیامبر(ص)، بعد از داستان موسی(ع) ما نسلهایی را آفریدیم که زمان طولانی و درازی بر آنها گذشت و بعد از اینکه از بین رفتند و نبودند، ما اخبارش را برای تو میخوانیم، در برخی منابع فاصله عصر حضرت موسی(ع) و پیغمبر اسلام(ص) حدود دو هزار سال ذکر شده است.
در ادامه این آیه 45 میخوانیم: «وَمَا كُنْتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ»، کلمه «ثَاوِی» یعنی مقیم، آیه میفرماید و تو ای پیامبر(ص) تو در شهر مدین که قصه شعیب(ع) و موسی(ع) اتفاق افتاد مقیم نبودی تا آیات ما را برای آنها بخوانی، اما ما بودیم که تو را لایق پیامبری دانسته و به رسالت فرستادیم، البته مرحوم علامه بیان کردند که در اینجا ضمیر علیهم به مشرکان برمیگردد نه اهل مدین.
خداوند در آیه 46 سوره قصص میفرماید: «وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا»، یعنی و تو در قسمت طور سینا نبودی، هنگامی که ندا دادیم، در اینجا منظور ندا به حضرت موسی(ع) است، در ادامه آیه میفرماید: «وَلَكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»؛ ولیکن از روی رحمت خدا از این مسائل مطلع شدی، نه اینکه ذاتاً اقتضا داشتی که از موضوعات مطلع شوی.
عبارت «رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ» نیز شخصی نیست، خدای متعال میفرماید ما از روی رحمت خود به تو این مسائل را اطلاع دادیم تا قومی را هشدار دهی که اینها قبل از تو پیغمبر(ص)، هیچ هشداردهندهای نداشتند، البته این افراد حتماً هم هدایت نخواهند شد، شاید با تلاشها و رنجهای تو اصلاح شوند و پند بپذیرند.
قوم عرب عنوان میکند که قبل از پیغمبر(ص) هیچ پیامبری نداشتند، اما در جای دیگر، قرآن کریم میفرماید: «وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ»، یعنی و هیچ امتی نبوده جز آنکه در میانشان نذیر و راهنمایی بوده است؛ پاسخ به این تناقض به دو صورت است، اول اینکه در هر حال با اینکه این قوم قرنها در جهل بودند، اما سرانجام خداوند بهترین پیامبر را نصیب آنها کرد.
نسلهای قبل هم باید با توجه به فطرت و اصولی که از شریعت موسی(ع) مانده عمل میکردند، ما این فطرت و عقل را حجت میدانیم و به رسول باطن تکیه میکنیم، در برخی روایات هم اشاره شده که افراد خوب اگر به مواردی که میفهمند عمل کنند، خداوند در روز قیامت به آنها لطف میکند، ما زمانی که تاریخ جهان را میخوانیم، هیچ رد و اثری از انبیا در اقوام و ملل نیست، اما در هر صورت افراد در حدی از عقل و فطرت بهره میبردند.
دو رویکرد در قرآنپژوهی و دینپژوهی داریم، یک رویکرد تاریخیمحور است که باید شواهد تاریخی را پیدا کند و در غرب رواج دارد، رویکرد دیگر هم رویکرد الهیات و کلامی است که تعبد است، حال اگر برخی مسائل در تاریخ نیامده است، مهم نیست زیرا قرآن نس صریح کلام خداست و از همه سندها معتبرتر است.
بنابراین عبارت «لِکُلِّ قَوْم هاد» که در قرآن آمده، کاملاً درست و صحیح است که یا در سندهای تاریخی پیدا میشود و یا پیدا نمیشود، که اگر پیدا نشود به این دلیل است که همه مسائل اقوام و ملل گذشته در منابع تاریخی وجود ندارد، هم چنین چون انبیا با طاغوت مبارزه میکردند، دشمنهای زیادی داشتند و بعید نیست که در برخی از ملل توراث انبیا محو شده باشد.
پاسخ دیگر به این تناقض این است که بین حضرت موسی(ع) و پیغمبر(ع)، نذیر اصلی و مستقل نیامده و منظور از نذیر من قبلک، پیغمبر صاحب شریعت و دین است و الا در بین اقوام، انبیا کوچک و تبعه انبیای قبل وجود داشتند؛ به نظر بنده نذیر نیز صراحتی در پیغمبر بودن ندارد، زیرا بحث تذکر است و همانطور که میفرماید «لِکُلِّ قَوْم هاد»، این هاد، میتواند امام و علما هم باشد، همانند ما که پیغمبر(ص) و امام(ع) را درک نکردیم، اما معارف آنها توسط علما برای ما تبیین میشود.
گفتوگو از مهنوش بهروز
انتهای پیام