نقد روایت سروش از «گفتمان سلطانی» خداوند
کد خبر: 3947476
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۷

نقد روایت سروش از «گفتمان سلطانی» خداوند

حسن انصاری در نقد دیدگاه سروش مبنی بر گفتمان سلطانی قرآن نوشت: تحویل بردن ضمایر «نا» در قرآن به ادب و فرهنگ سلطانی، به این معنایی که ما مثلاً در خطابات سلاطین دوره قاجار می‌شناسیم؛ به نحوی که از خود با این ضمیر سخن می‌گفتند از آن حرف‌هایی است که نمی‌دانم چطور می‌توان آن را از لحاظ علمی و با روش انتقادی به زبان آورد و از آن دفاع کرد؟

به گزارش ایکنا؛ عبدالکریم سروش در نشستی که ششم دی‌ماه در کالیفرنیا برگزار شد، به بیان سخنانی درباره نسبت دین و قدرت پرداخت و نکاتی در رابطه با قرآن کریم، سیره پیامبر(ص) و سنت اسلامی اظهار کرد که واکنش‌هایی را در پی داشته است.

در یکی از این واکنش‌ها، حسن انصاری قمی، عضو هیئت علمی مدرسه مطالعات تاریخی مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون، در سلسله یادداشت‌هایی به نقد روش عبدالکریم سروش در پرداختن به این موضوعات پرداخته است. وی در یکی از یادداشت‌ها به نقد روایت سروش از گفتمان سلطانی خداوند پرداخته است. متن یادداشت از نظر می‌گذرد؛

«از غرائب مطالبی که آقای سروش در سخنرانی اخير خود درباره ‌دين و قدرت‌ فرموده‌اند اين است که ضمير «ما» را در قرآن نشانی از گفتمان سلطانی قرآن دانسته‌اند. طبق اين ديدگاه خداوند به مثابه يک ‌سلطان‌ در قرآن با انسان‌ها/ ‌بندگانش‌ (اشاره به استفاده از نسبت مولا و عبد) سخن می‌گويد. بنابراين از ديدگاه دکتر سروش پيامبر و دين محمد اقتدارگرا بود. به همين سادگی...

باز اينجا نشان ديگری است که استحسانات ذوقی متأسفانه جای شناخت دقيق زبان و سيره و تاريخ و تحليل انتقادی و تاريخی ‌نص‌ را گرفته است. آقای دکتر سروش دريافت ما از زبان سلطانی را بر قرآن و فهم آن تحميل می‌کند. قرآن به زبان عربی عصر خود، و نه زبان عربی حتی صد سال بعد از خود نازل شد؛ در شبه جزيره عربی و به طور خاص در حجاز. برای فهم زبان قرآن نيازمند شناخت زبان عربی آن دوران، شعر جاهلی (اگر وجود آن ثابت باشد)، سنگ نبشته‌هایی که به زبان عربی از عصر پيامبر و يا نزديک به پيامبر باقی است و شناخت فرهنگ، ادب، دين و اجتماع عرب در آن دوران هستيم. بدون چنين شناختی نمی‌توان حتی لغت قرآن را فهميد؛ چه رسد که بر روی آن تفسيری دينی بار کرد.

درست است که خيلی زود ايرانيان و اعراب کوشيدند ‌معجم‌هایی برای زبان عرب و برای فهم معانی کلمات قرآن و شعر جاهلی و مخضرم بنگارند و فراهم کنند اما می‌دانيم که آنچه آنها در آن توفيق يافتند لزوما بازگو‌کننده معانی حقيقی و مجازی زبان قرآن نيست و در آن اختلافات بسيار وجود داشت؛ اختلافاتی که ريشه آن را بايد در بسياری مسائل اجتماعی و سياسی و مذهبی و فرهنگی ديد و جستجو کرد. لغويان و ادباء و زبان‌دانان نخستين کوشيدند زبان قبائل مختلف و از جمله زبان قريش که زبان خود پيامبر (ص) هم بود را از طريق ‌سماع‌ از فصحای اعراب باديه‌های عرب (در شمال و جنوب شبه جزيره) شناسایی و ‌لغت‌ عرب را گردآورند؛ اما اختلافات از همين‌جاها آغاز می‌شد. زبان عرب خارج از بافتار نزاع‌ها و منافع مشترک ميان قبائل مختلف، بوم زيست‌های گوناگون عرب، تفاوت نحوه زندگی شهری و قبائلی، يکجا‌نشينی ‌حضری/ هجری‌ و زندگی بدوی و چادر نشینی، و از همه مهمتر دعواهای شمال و جنوب شبه جزيره و نزاع‌ها ميان قيس و يمن و ... نبود و نمی‌توانست باشد. بنابراين در معانی لغت عرب همواره اختلاف ديده می شود.

وانگهی معاجم عربی که بعدها نوشته شد همه از قبيل اتکا بر سماعات نبود. بسياری لغات عرب بر ‌قياسات‌ ساخته و يا فهميده می‌شد. برای فهم زبان قرآن و به ويژه استنباط چنان ‌گفتمان سلطانی‌ نياز است نخست تکليف اين مسائل را روشن کنيم. به طور مثال دکتر سروش بسامد واژه عبد و مشتقات آن در قرآن را از نقطه نظر نشانه شناسی برخاسته از همين گفتمان سلطانی می‌داند؛ در حالی که روشن است نسبت عبد و مولا در فرهنگ شبه جزيره ربطی به فرهنگ و ‌گفتمان‌ سلطانی ندارد و از سابقه و ‌ادب‌ ديگری پيروی می‌کند.

اصولا عرب در عصر جاهلی شناختی از فرهنگ و ادب ‌سلطانی‌ نداشت. عرب در حجاز قبل از اسلام ‌دولت‌ و سلطه سياسی را هنوز تجربه نکرده بود. اجتماع حجاز بر اساس مناسبات قبيلگی و پيمان‌های ميان قبائل بود. زبان ‌سلطه‌ اساسا جایی در فرهنگ و ادب عرب عصر جاهلی حجاز ندارد. ‌ايلاف قريش‌ تحولی مهم در تحول زندگی سياسی عرب در عصر پيشا رسالت داشت و بايد بسياری از تحولات سيره و رسالت پيامبر و مناسبات قبائل در آغاز عصر رسالت و بعثت را در پرتوی آن فهميد. اعراب شبه جزيره البته مرده ريگی از ميراث حکومت و سلطنت و ملوکيت را از دوره يمن قديم در ادب و شعر خود داشتند و يا از طريق حيره و يا غسان با پادشاهی‌های ساسانی و بيزانس کم و بيش آشنایی دوری يافته بودند منتهی مناسبات ‌قدرت‌ در ميان عرب حجاز در عصر جاهلی مبتنی بر ‌ادب سلطانی‌ نبود.

خدايان‌ قريش و اعراب قبائل مرتبط با محيط قرآن و مکه و مدينه نيز اساسا نمی‌توانستند جای ‌سلطان‌ را بگيرند. باری اگر سخن از تأثير محيط است چرا نبايد تأثير اديان ‌کتاب‌ را در اين ميان ديد که بخشی از مخاطبان پيامبر بودند و اساسا اسلام در بستر سنت کتاب مقدس و سنت انبيای آن زاده و باليده شد؟

تحويل بردن ضماير «نا» در قرآن به ‌ادب و فرهنگ سلطانی‌، به اين معنایی که ما مثلا در خطابات سلاطين دوره قاجار می‌شناسيم؛ به نحوی که از خود با اين ضمير سخن می‌گفتند (و اين آن چيزی است که دکتر سروش از آن به عنوان گفتمان سلطانی‌ ياد می‌کند) از آن حرف‌هاست که من نمی‌دانم چطور می‌توان آن را از لحاظ علمی و با روش انتقادی به زبان آورد و از آن دفاع کرد؟ سهل است از آن ‌اقتدار گرایی‌ محمد را بازشناخت؟ شگفتا...»

انتهای پیام
captcha