سنجش انگاره «این‌همانی وحی و تجربه دینی» سروش در بوته نقد
کد خبر: 3949496
تاریخ انتشار : ۰۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۱
یادداشت/

سنجش انگاره «این‌همانی وحی و تجربه دینی» سروش در بوته نقد

رئیس پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق(ع) در مطلبی به نقد سنجش انگاره «این‌همانی وحی و تجربه دینی» سروش پرداخت و تاکید کرد: چهار تفاوت میان وحی و تجربه دینی وجود دارد: وحی فعل خداست، اما تجربه دینی همگانی است. تجربه دینی در اثر تلقینات فرد به وجود می‌آید ولی وحی از حقایق عینی سخن می‌گوید. یقینی که از وحی برمی‌خیزد قابل استناد و فرابشری است، ولی تجربه دینی به درد دیگران نمی‌خورد.

سنجش انگاره «این‌همانی وحی و تجربه دینی» سروش در بوته نقدبه گزارش ایکنا، به دنبال اظهارات اخیر سروش در موضوع رحمانیت و خشونت در اسلام و تعارضات فراوان آن با آموزه‌های مسلم دین، حجت‌الاسلام و المسلمین حمید نگارش، رئیس پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق(ع) در مطلبی به نقد مباحث وی پرداخته است که به شرح زیر است:
 
سروش در کتاب تجربه نبوی در صفحه ۲۸ می‌گوید: «چون وحی تجربه دینی است تجربه دینی درباره دیگر انسان‌ها نیز روی می‌دهد پس تجربه دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دینی می‌افزاید و با گذشت زمان، دین، بسط و گسترش می‌یابد از این رو تجربه‌های دینی عارفان، مکمل و بسط‌دهنده تجربه دینی پیامبرند و در نتیجه دین خدا رفته رفته پخته‌تر می‌گردد.»
 
به اعتقاد ما نبوت، از آدم تا خاتم(علیهم‌السلام) یک حقیقت واحده است که ختم آن به وجود مقدس پیامبر ماست؛ لذا عرفا درباره رسول‌خدا چنین تعبیر می‌کنند که: «الخاتمُ مَن ختمَ المراتب باسرِها» خاتم کسی است که آخرین برنامه را آورد و بعد از او برنامه‌ای نداریم. این برنامه ویژگی‌ها و عناصر پویایی در نظام قانون‌گذاری خود دارد که دیگر نیازی نیست بعد از این پیامبر، پیغمبری بیاید؛ پس اوج این حقیقت واحده در وجود مقدس پیامبر به منصّه ظهور می‌رسد. شعرا تعبیری درباره پیامبر دارند که: ای آخر انبیا به صورت/ معنای تو بر همه مقدم. مرحوم فیض می‌فرماید: اگر پیامبر نمی‌آمد آن حقیقت واحده به کمال نمی‌رسید. این عقیده ماست.
 
برنامه‌ای که در قالب وحی از پیامبر اکرم به ما می‌رسد از جانب خداست؛ اینکه بر این نکته اصرار می‌ورزیم به این خاطر است که اگر بپذیریم که یک منبع حکیم واجب‌الوجود بالذات من جمیع الجهات با بشر سخن می‌گوید و برای ما برنامه‌ای نازل می‌کند تفاوت می‌کند با اینکه تدوین این برنامه به دست یک بشر باشد. اصرار ما به این علت است که وقتی برنامه زندگی من از مبدأ حکیم الهی فروفرستاده شد می‌تواند در حیات من جهت‌دهنده باشد و در سبک زندگی و ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی زندگی من موثر بیفتد. اگر مثلا به تقوا طوری نگاه کردیم که امر به آن از جانب آن مبدا حکیم نازل شده دیگر به برنامه وحیانی اسلام، نگاهی مبنایی خواهیم داشت نه اینکه انسانی عادی این برنامه را آورده باشد.
 
نکته دیگری که در بعد معرفتی باید از نگاه مبنایی به آن نگریست شبهات و مسائلی است که به ساحت مقدس پیامبر وارد می‌کنند و البته در طول تاریخ اسلام بوده است. اما اوج آن را در عصر حاضر می‌بینیم که برگردان تفکرات الهیات مسیحیت است و امروز در کلام مسیحیت مطرح می شود و باید به آن توجه داشت که اگر امروز سخن از تجربه دینی است این تجربه دینی همان مفهومی است که در الهیات پروتستان مطرح شده است. بعد از این مقدمات، باید دقت نمود که پیامبر در نزد متکلمان اسلامی، واسطه‌ و وسیله‌ای برای دریافت و ابلاغ وحی به مردم است نه فاعل وحی. در مقابل این نگاه آنچه را آقای دکتر سروش مطرح می‌کنند این است که پیامبر تنها مبلغ وحی نیست؛ بلکه نقش فاعلی و تولیدگری دارد و در درون خودش آن را تجربه‌ کرده و پرورش داده است. ما این نگاه را برنمی‌تابیم؛ کما اینکه آیات الهی مبیّن این نکته است که قرآن کتاب من عند الله است. باری مبنای سروش در باره وحی حداقل نیمه بشری است یعنی با دخالت بشر مانند پیامبر(ص) وحی تولید می شود در حالی که مبنای دیگر متکلمان اسلامی این است که وحی فوق بشری است و به تمامه کلام خداست.
 

پیامبر؛ واسطه وحی

 
مثلاً در خصوص وحی برخلاف دیدگاه دکتر سروش ما پیامبر را واسطه در دریافت وحی می‌دانیم و این مورد مستفاد از بیان قرآن کریم است که در هیچ‌جا کلام الله را به کلام رسول خدا(ص)، تعبیر نمی‌کند. ماده «تنزیل» و «انزال» بارها در کتاب وحی آمده و دلالت مستقیم بر منشأ الهی آیات کریمه قرآن دارد: «انّا نحنُ نزّلنا الذّکر و انّا لَهُ لَحافظون»(حجر/ آیه ۹) در آیه‌ای دیگر به صراحت می‌فرماید: « وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ»(عنکبوت-۴۸) تو قبل از نزول کتاب نه اهل خواندن بودی و نه اهل نوشتن. که اگر غیر از این بود همه به شک و ریب می‌افتادند.
 
نکته دیگر بر اینکه پیامبر ما فقط دریافت کننده وحی است وجود بیش از ۲۹۰ آیه در قرآن کریم است که به پیامبر(ص) می‌فرماید: «قل..» مثلاً آیه ۱۰ سوره زمر «قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ ۚ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَٰذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَهٌ» یا آیه ۳۱ سوره ابراهیم «قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَهً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خِلَالٌ» یا آیه ۱ سوره کافرون «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ» و… این «بگو»‌ها که در قرآن آمده مبیّن این است که پیامبر چیزی از خود نمی‌گوید و هرچه هست قول خداست و بسیاری از این «قل»ها در جواب سوالاتی است که از خود پیامبر می‌شود، ولی خداوند پاسخگوست: «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَىٰ ۖ قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ»(بقره،۲۲۰)، «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلً» (اسرا،۸۵) «یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا ۖ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبی»(اعراف،۱۸۷) «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ۖ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ»(بقره،۲۱۷) و… .
 
در مورد تفاوت میان وحی و تجربه دینی هم باید گفت که چهار تفاوت مهم در اینجا وجود دارد: یکم اینکه وحی فعل خداست که به دسترس انسان‌ها می‌رسد؛ اما تجربه دینی در دسترس همگان است. همه ما ممکن است معنویتی را تجربه کنیم یا دریافت‌کننده الهامی باشیم. تفاوت دوم این است که تجربه دینی در اثر تلقینات فرد به وجود می‌آید بدون اینکه از واقعیت خارجی حکایت کند؛ ولی وحی از حقایق عینی سخن می‌گوید. تفاوت سوم اینکه یقینی که از وحی برمی‌خیزد منطقی، قابل استناد و فرابشری است؛ ولی یقین حاصل از تجربه دینی، زبان‌شناختی و شخصی است که به درد دیگران نمی‌خورد. فرق چهارم این است که خطاپذیری در وحی معنا ندارد چون صادر از مبدأ حکیمی است که واجب‌الوجود بالذات من جمیع الجهات است و به بیراهه نمی‌رود ولی ممکن است در تجربه دینی خطا باشد و افراد در تفسیرش به انحراف کشیده شوند؛ بنابراین اینکه می‌گوییم سنخ وحی از نبوغ نیست که از قوه خارق‌العاده ذهنی باشد و از کشف و شهود نیست تا با ریاضت نفسانی به دست آمده باشد و جنبه‌های شخصی در آن نیامده تا به خطا برود.
 

ترفند بهره‌گیری از اشعار شعر

دو نکته در اینجا قابل توجه است، نکته اول اینکه از ترفندهایی که آقای سروش برای پیشبرد نظرات خود به کار می‌گیرند تمسک به اشعار شعرا به ویژه مولوی است و نکته دوم تشبیه کردن پیامبر به شاعران است که از صدر اسلام این بهتان به پیامبر ما زده می‌شد به این معنا که همان‌طور شاعران حالاتی را تجربه می‌کنند العیاذ باالله پیامبر ما نیز چنین حالات و برداشت هایی داشته است. قرآن می فرماید: «ماعلّمناهُ الشعر و ماینبغی له اِن هو اِلا ذکرٌ و قرآنٌ مبین» این نیست که پیامبر ما اهل شعر باشد که به تصریح قرآن رد می‌شود. تعبیر دکتر سروش به شعر به اعتبار منبع الهامی است که گویی از درون پیامبر می‌جوشد و ایشان مولوی را هم مویّد سخن خود می‌پندارد.
 
به نظر شما این ابیات مولوی دال و موید بر نظرات دکتر سروش هستند یا اینکه نظرات ایشان را رد می کند؟! «گفت پیغمبر که آواز خدا/ می‌رسد در گوش من همچون صدا؛ گرچه قرآن از لب پیغمبر است/ هرکه گوید: حق نگفت، او کافر است»؛ این یک کلام صریح است. یا در بیت دیگری فرموده است: «این همه آوازها از شه بود/ گرچه از حلقوم عبدالله بود»؛‌ پس هرچه هست از طرف خداست.اتفاقا آیت‌الله‌العظمی سبحانی هم در آن نامه‌نگاری‌ها به این ابیات استشهاد می‌کنند؛ اما آقای سروش انکار و رد می‌کند.
 
سروش در فرایند فکری خود تحت تأثیر شخصیت‌هایی همچون پویر، گادامر و شلایر ماخر متاثر بوده است. البته بیشترین تأثیر را از پوپر گرفته است. سروش با توجه به علاقه‌اش نسبت به فلسفه علم و گرایش به دیدگاه‌های فیلسوفان علم به ویژه ابطال‌گرایی پویر به سوی ابطال‌گرایی معرفت تجربی سوق پیدا کرد. کتاب علم چیست؟ فلسفه چیست؟ در این حالت تدوین شد و برای نخستین بار فلسفه علم کارل پویر وارد اندیشه دانشگاهیان شد.
 
آگاهی وی از فلسفه علم و فلسفه سیاسی کارل پویر سبب شد که تا به همراه بزرگانی چون استاد مطهری، استاد مصباح و استاد سبحانی به نقد مارکسیسم که یکی از جدی‌ترین رقبای انقلاب اسلامی بود، بپردازد. سروش که سالها خود را شاگرد پوپر می‌دانست، از اردیبهشت سال ۱۳۶۷ وارد مرحله جدیدی شد و با کنارگذاشتن فلسفه علم، پای به عرصه هرمنوتیک و معرفت‌شناسی معارف دینی می‌گذارد. او با تدوین قبض و بسط تئوریک شریعت رویکرد گادامری و نسبی گرایی معرفت دینی را نظام‌مند کرد. نهایتا تأثیرپذیری خود را از شلایر ماخر نشان داد.
 

نفی فاعلیت پیامبر در وحی از نگاه قرآن

 
نکته دیگری که باید توجه داشت این است که قرآن تأکید فراوان دارد که پیامبر، امّی است، نقشی ندارد و تولیدکننده نیست، و صرفا واسطه است. پیامبری ظرف وحی قرار می‌گیرد که تا چهل‌سالگی هیچ ادعایی ندارد و هیچ جمله‌ای تا قبل از آن از پیامبر نقل نشده است و به یک‌باره این اتفاق می‌افتد؛ پس نمی‌تواند از سنخ تجربه، نبوغ یا کشف و شهود باشد؛ بلکه از طرف خداست. چنین ظرفیتی در پیامبر نبوده که به یک‌باره چندهزار آیه خلق کند؛ پس از منظر دینی وحی به اراده پیامبر نیست؛ گاهی کاتبان وحی در جنگ‌ها همراه او بوده‌اند تا چیزی کم یا زیاد نشود. نظیر اینکه می‌فرماید: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ»(شعرا، ۱۹۳) که دلالت بر این نکته دارد که پیامبر، صرفاً دریافت‌کننده بوده است؛ البته کسی که به مقام پیامبری می‌رسد قطعاً مقاماتی را کسب کرده و تربیت‌شده است اما در بحث وحی، صرف شأن دریافت و ابلاغ دارد.
انتهای پیام
captcha