سحر به صبح نرسیده است و چشمانم هنوز راه به آسمان باز نکرده است که دوستی به مدد تکنولوژی با پیامی آرام و کوتاه تولدش تبریک میگوید. تبریکش آنقدر دلنشین است که همه خوابها میروند به عالمی دور و بیداری خیلی روشن، پیدا میشود.
رفیق! «بیست سالگی دوست عزیزت مبارک!»
بی حرف و حدیثِ اضافه، لبخندی دنبالهدار بر صورتم مینشیند، حسی شبیه غرورِ خالی از فخرفروشی در من زنده میشود، دوستی، تولد دوست 20 سالهام را تبریک گفته است. به نظرم میرسد اینکه تاریخی برایت دوستداشتنی باشد و آن در ذهن دوستانت جا داشته باشد نشان از اهمیت آن تاریخ و از آن مهمتر آن موضوع است؛ این تاریخها به طور معمول از آغازی حکایت میکند و روشن است که ما برای آغازهای پر برکت، نور و مهر در زندگی به یکدیگر، به خودمان و گاهی به جهان پیرامونمان تبریک میگوییم. درست مثل همین دوست 20 ساله من.
یک آن تمام 19 بهار رفته عمر پربرکتش را در پردهای رنگی همچون فیلمی کوتاه و پر از صحنههای متنوع و متفاوت؛ آمد و شدها و نشدها، اشکها و لبخندها و... از نظر میگذرانم. از تولد گرامیاش در پانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان و همزمانی مبارکش با میلاد کریم اهل بیت(ع)؛ نوپاییاش با مسایل خاص یک تازه متولد و مسایل معیشتی آن در جهانی که رسمیت یافتنها با ریال و دلار تعریف و سپس بازتعریف میشود، در دنیایی که دیجیتالی شدن اسباب و سخن دیگری میخواهد و پرداخت به معنا و معنویت راههای دیگری، پس از کودکی پر دغدغهای که به سلامت به نوجوانی و حالا به جوانی رسانده است. خوب نگاه میکنم، طوری که احساس مالکیت یا تعصب به نگاهم راه نیابد که مانع از دید درست و قضاوت نادرست شود، عنوان «دوست» با آن ساحت محترم و وزینش برازندهترین رداست بر قامت ارتباط میان من و 20 ساله عزیز. دوستیای که حالا عمرش از عمرم، پیش از تولد آن دوست، بیشتر است. اینکه اعتبار دوست اعتبار ماست، سربلندیاش و توفیقش سربلندی و توفیق ما، دردش درد ما، شادیاش شادی ما، رشدش رشد ما، آبرویش آبروی ما و.... اینجا برایم معنی میدهند.
هنوز پایم از مدرسه نوجوانی به دانشگاه جوانی باز نشده بود که راهم به خانه دوست؛ خانه شماره 85 بزرگمهر کشیده شد؛ اینکه میگویم «خانه» میخواهم درست همان معنی «خانه» را با همان عظمت، شکوه و مهر بیان کنم، در این خانه قد کشیدیم و قدر یافتیم، با هم آموختیم، رشد کردیم، راه بودن را به شدن رساندیم و حالا برای زیست مطلوب و سلامت آن در دنیای امواج اخبار پر تلاطم و بیپایان، اندیشههای بزرگ و رؤیاهای بزرگتر در سر میپروانیم.
خوبی خرج این کلمات با آن احساس پهناوری که پس آن بیدار است به این است که در وصف و تملق آدمیزاد نمیآید که نگران باورپذیر بودن یا نبودنش باشم.
آری این کلمات و جملات گردهم آمدند به افتخار و پاس 20 سالگی آغاز مبارکی چون «ایکنا».
خانهای که زندگی را در آن از نوجوانی به جوانی رساندهام. اینجا محل ارتزاق به معنای مآلوف آن مطرح نیست؛ بل زندگی با مختصات وسیع خود در رگ آن جاریست، زندگی برای ساخت معنایی مشترک میان ما و جهان انسانی، میان ما و مخاطبان ما، میان ما و دوستداران دولت همیشه مستدام قرآن. در این خانه سفره قرآن گسترده است و نور راه خود را به خوبی یافته است؛ روزی هم میگیریم از همان دولت مستدامش!
سال گذشته و سال پیشتر – همین ایام – تولدش، دوستی پرسید آغاز راهش به جشن تولد 18 و 19 و 20 سالگیاش فکر میکردی؟ سؤال سختی بود، خاصه آنکه شاهد تولدی باشی، از مسایل و مصایب آن بیخبر نباشی، دلت برای رشد و توفیق آن لک بزند و برای آینده آن هم نگران باشی... آن روز با ایمانی وصفناپذیر که حکایت از گرمی سخن به یادی نورانی داشت؛ گفتم به 200 سالگی ایکنا هم فکر میکنم، به رشدی که مسیرش به رنگها، خطها و جریانهای سیاسی و اقتصادی و... و آمد و رفتهای اهالی این رنگها و خطها راهی ندارد. راهش روشن است به مدد محور روشنتر از خورشیدش! فکر به توسعه اجازه، مجوز، ابلاغ و آییننامه نمیخواهد. فکر به خوبی ذهن ما را کمی از بدی و بیهودگی دور میکند؛ فکر به توسعه آن برایم اینگونه است و هزار هزار سخن مگوی دیگر که همه رنگینکمانیست در سایه پر نور صاحب قرآن!
دوست عزیز برای 20 سالگیات آرزوهای نورانی دارم.
تولدت مبارک!
معصومه صبور
انتهای پیام
برقرار باشید و مبارک