به گزارش ایکنا؛ حجتالاسلاموالمسلمین احمدرضا مهدیه، در سال 1346 در شهرستان بروجن متولد و از 15سالگی وارد جبهههای حق علیه باطل شد. او از سال 61 به حوزه علمیه راه یافت و از سال 70 فعالیتهای قرآنیاش را با پذیرفتن مسئولیت کانون قرآن سازمان تبلیغات اسلامی بروجن آغاز کرد.
او در سن 15 سالگی بعد از دو هفته حضور در جبههها، از ناحیه هر دو پا 55 درصد جانباز شد. بعد از جانبازی فعالیتهای قرآنیاش را به صورت متمرکز و با پشتکار بیشتری در پشت جبههها ادامه داد. در ادامه مشروح گفتوگوی خبرنگار ایکنا را با این فعال قرآنی میخوانید؛
ایکنا: فعالیتهای قرآنی در زمان جنگ چطور انجام میشد؟
فعالیتهای قرآنی در زمان ابتدای انقلاب اسلامی به دو صورت انجام میشد. برخی از فعالیتها در شهر انجام میشد که هر هفته به همراه دوستان همسن و سالمان جلساتی را برگزار میکردیم. ابتدای جلسه هرکدام از بچهها یک صفحه از قرآن را قرائت میکردند که ایرادهای بقیه نیز برطرف میشد. سپس یکی از دوستانی که مسئول بیان احکام و قرائت رساله امام(ره) بود، مطالبی را در این زمینه بیان میکرد و بعد به بحث دربارۀ مسائل روز مانند اینکه چطور با منافقین در مدارس و شهر مقابله کنیم میپرداختیم. در جبههها نیز آموزش و یادگیری قرآن یکی از مهمترین دغدغهها بود که در زمان فراغت، آموزش قرآن انجام میشد و تا حد امکان در سنگرها به امر آموزش پرداخته میشد.
همچنین حدود سال 59 بعد از ایجاد صمیمیت و همدلی که بین اعضای شرکتکننده در کلاس قرآن ایجاد شد، گروه سرودی را به نام «منتظران شهادت» پایهگذاری کردیم. به واسطه تکخوانی در این گروه، قبل از ورود به حوزه علمیه کار مداحی را نیز آغاز کردم. البته باید بگویم دوستی که این نام را برای گروه انتخاب کرد، همراه با چهار نفر دیگر از اعضا در عملیات محرم به شهادت رسیدند.
ایکنا: چه عاملی سبب شد تا در زمان جنگ به سمت قرآن بروید؟
علاقه زیادم به یادگیری قرآن و همچنین موفقیت در کلاسهای آموزش قرآن سبب شد تا این راه را ادامه بدهم و رشد کنم. هرچند در جبهه فرصت زیادی برای تلاوت نداشتیم، اما در اوقات استراحت تلاوت و یا کلاس آموزش قرآن ویژه نوجوانان را داشتم.
ایکنا: آموزش قرآن را نزد چه اساتیدی فراگرفتید؟
حجتالاسلام طباطبایی مربی قرآن ما در مسجد حاج کرامت در مقطع ابتدایی بود. همچنین ابراهیم منصوری، حجتالاسلام سیدمحمد فیاضی و شیخ ناصری جزء اولین اساتیدی بودند که در رشته تلاوت قرآن و آموزش ابتدایی این کتاب آسمانی در شهر بروجن نزدشان تلمذ کردم و در کنار قرآن، احادیث و احکام اسلامی را نیز از این اساتید فراگرفتم.
ایکنا: به سبک کدام قاری تلاوت دارید؟
متأسفانه مجال و فرصتی پیدا نکردم که به صورت تخصصی وارد زمینه تلاوت شوم، اما به سبک مرحوم شحات انور بسیار علاقه دارم و گاهی در این سبک تلاوت میکنم.
ایکنا: از پدر شهیدتان برایمان بگویید.
شهید فریدون مهدیه در ابتدا یک مغازه لوازم یدکی داشت و سپس مسئول قرضالحسنه ولیعصر(عج) بروجن شد و در سال 61 درعملیات محرم به شهادت رسید که متأسفانه در آن لحظه من هنوز عازم جبههها نشده بودم و در حوزه علمیه مشغول تحصیل بودم.
ایکنا: از خصوصیات بارز پدرتان بگویید.
مردمداری پدرم هنوز هم بعد از گذشت سی سال، زبانزد مردم شهر است و از خوبیها و کمکهای ایشان یاد میکنند. تقید وی به مسائل دینی و دغدغهاش نسبت به مسائل انقلاب، علاقهمندیاش به حضرت امام(ره) و بصیرت بالایش در مورد مسائل روز سبب شده بود تا در خانواده ما پدرم به شکل بارزی تنها فرد مخالف با بنیصدر شود و به شدت تبلیغات میکرد که کسی به او رأی ندهد.
ایکنا: چند ماه در جبهه بودید؟
زمان حضورم در جبهه بسیار کوتاه بود. تقریباً دو هفته بعد از حضورم در جبهه به پای راستم گلوله اصابت کرد و به فاصله چند لحظه بعد از این ماجرا پای چپم نیز روی مین رفت و از ناحیه هر دو پا جانباز شدم.
ایکنا: خانواده موافق حضور شما در جبهه بود؟
چون اعزامم بعد از شهادت پدرم بودم، مادرم کمی با این جریان مخالفت میکرد، اما توانستم با توکل به خدا و التماس و خواهش مادرم را راضی کنم و راهی جبهه شوم.
ایکنا: از خاطرات زمان جنگ برایمان تعریف کنید.
خاطرات بسیار است، اما بهترین خاطرهام برای زمانی است که تازه مجروح شده بودم. جراحتم به گونهای بود که یکی از پاهایم از مچ قطع شده بود و در گچ بود و پای دیگرم کامل قطع شده بود و استخوانش کاملاً بیرون بود. یکی از نگرانیهایم این بود که مادرم لحظهای که پایم را میبییند چه واکنشی نشان خواهد داد و چگونه با جانبازی من کنار میآید؟ روز اولی که مادرم به ملاقاتم در بیمارستان امین اصفهان آمد، ابتدا پای درون گچ را دید و با احتیاط به پای دیگرم دست میزد تا ببیند در چه وضعیتی است که نگرانی من بیشتر میشد و زمانی که متوجه شد پایم کامل قطع شده واکنشی عجیب داشت و به من دلداری میداد و میگفت: «مادر نگران نباش. فدای علیاکبر حسین(ع). اگر چشمانت را هم از دست میدادی باز فدای علیاکبر حسین(ع)» و این بهترین خاطره من از زمان جنگ بود.
ایکنا: معرفی دوران دفاع مقدس و زنده نگه داشتن این خاطرات چقدر حائز اهمیت است؟
واقعاً بیان خاطرات دفاع مقدس در شناختن آن دوران به جوانان مهم است و فرمایش رهبر معظم انقلاب این است که «زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست». این یک حقیقت است و هر جامعهای باید به پشتوانههای دیروزش تکیه کند و پیشینهاش را حفظ کند. بسیاری از جوامع که پیشینهای نداشتهاند برای خود پیشینه میسازند و شاید این کار موفقیتآمیز هم نباشد، ولی به این تاریخ دروغین افتخار میکنند و آن را حفظ میکنند.
حال چرا ما که دارای جایگاههای واقعی افتخار هستیم، زنان و مردان مملکتمان را به دیگران نشناسانیم و در معرض دید جوانانمان قرار ندهیم؟ به ویژه در این زمان که دشمن سعی دارد ما را پشیمان و اعتراضهای به حق مردمی را مخالفت با ارزشها نشان دهد، باید حقایق هشت سال دفاع مقدس بیان شود.
بنده تا حد امکان در جلساتم سعی میکنم روشنگر حقایق جنگ باشم . توکل به خدا و حضور شهدا در زندگی سبب آرامش قلبی میشود. زمانی که روی مین رفتم و درد و خونریزی به اوج خود رسید آیه «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» به ذهنم رسید که با تکرار این آیه آرامش خاصی داشتم، نه اینکه دردم آرام شد، بلکه بیتابی و بیقراریام کم شد و این حال اثر کلام الهی بود.
گزارش از زینب رحیمی