امام حسن(ع) صلح را با لحاظ شروطی مشروع می‌دانند
کد خبر: 3897747
تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۲

امام حسن(ع) صلح را با لحاظ شروطی مشروع می‌دانند

اگرچه امام حسن(ع) جنگ برای گرفتن حق در زمان دفاع را مشروع می‌دانند، اما این گونه نیست که صلح اصیل نباشد. کسی می‌تواند از طریق صلح چیزی را به دست آورد که از طریق جنگ به دست نمی‌آورد. بحث ایشان این است که اصل بر صلح است و جنگ استثناست و تا می‌توانید شعله جنگ را خاموش کنید، اما قرارداد صلح را چنان هوشیارانه ببندید که بتواند اهمیت خودش را حفظ کند.

به گزارش ایکنا، نشست مجازی «میان پرده صلح، از شهادت حضرت علی(ع) تا روی کار آمدن امویان»، روز گذشته، 20 اردیبهشت‌ماه، با سخنرانی حجت‌الاسلام داود فیرحی، استاد دانشگاه تهران، برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام خانه اندیشمندان علوم انسانی پخش شد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

بحث روی این است که خلافت راشدین در این مدت 6 ماه به سلسله بزرگی منتقل می‌شود که عنوان خلافت دارد، اما محتوای آن سلطنت است. ابن‌خلدون می‌گوید باورهای ایمانی مسلمانان به‌تدریج دچار سستی می‌شد و برای اداره آن نیاز به نیروی بیرونی وجود داشت و این اقتضا می‌کند که نبوت به خلافت و خلافت به سلطنت تبدیل شود. تبدیل خلافت به سلطنت را نیز دارای مراحلی می‌داند؛ از جمله دوره‌ای است که هنوز صورت خلافت سر جای خود باقی می‌ماند، اما سیرتش سلطنتی می‌شود که این دوره بسیار کلیدی است؛ یعنی دوره امام حسن(ع) یک دوره انتقالی است که در این دوره می‌بینیم که خلافت راشدین با همه ویژگی‌هایش جای خودش را به دولت اموی می‌دهد و این دولت اموی اساس تمدن مسلمانان می‌شود.

جالب است که تمام کسانی که اندیشه‌های اصلاحی دارند، اعم از جریان‌هایی که در اهل سنت و شیعیان حضور داشتند، به قبل از معاویه برمی‌گردند. محقق نایینی وقتی صحبت می‌کند که چرا باید به مشروطه روی خوش نشان دهیم می‌گوید که مشروطه مستلزم آزادی و برابری است و این سیستم از دوره معاویه به بعد تغییر کرده است؛ یعنی مرحوم نایینی و بزرگانی مانند مرحوم طالقانی و دیگران این طور تاریخ اسلام را تعریف می‌کنند. دوره پیامبر(ص) خلافت راشدین و بعد پرانتز بزرگ استبداد تا مشروطه؛ لذا این اتفاق بسیار مهم است و بنابراین این 6 ماه اهمیت بسیاری دارد و باید اتفاقات آن را مورد بررسی قرار داد.

منظور من از میان‌پرده صلح، میان‌پرده‌ای است که خلافت اسلامی دچار چالش شده و دوره خلفا رو به پایان است و جای خود را به سلطنت اموی یا سلسله اموی می‌دهد که از سال 40 تا 132 و یا 131 خلافت می‌کنند. این دوره بسیار مهم است. از قضا کارگزار این وضعیت شخصی به نام امام حسن(ع) و طرف مقابلش نیز معاویه است.

کوفه سال 40 هجری بین ترس و نفرت بود

ابتدا اگر بخواهیم کوفه را در سال 40 هجری، یعنی رمضان این سال ترسیم کنیم، می‌توانیم کوفه را با سه کلمه توصیف کنیم و تمام آنچه می‌گویم سه کلمه «کوفه معادله بین ترس و نفرت» است. کوفه در این سال یکی از بزرگ‌ترین تکیه‌گاه‌های خود یعنی امام علی(ع) را از دست. او امتی برای این امت بود و دقیقاً کوفه به‌مانند زمان وفات پیامبر(ص) برگشت. در زمان رحلت رسول خدا(ص) مدینه را رعب و وحشت گرفت و ترس این بود که دولت پیامبر(ص) از هم بپاشد و کینه‌هایی که انباشته شده بود باز شود.

این دوره بسیار مهم است. آن زمان قریش و انصار اختلاف داشتند، اما اختلاف خود را با یک گفت‌وگو حل کردند؛ یعنی اختلاف بود بین اینکه آیا از بین انصار کسی حاکم باشد یا از بین مهاجران؛ یعنی قریش و یا اینکه سیستم دو امیری باشد که اتفاق افتاد. کوفه در سال 40 چنین شرایطی دارد، اما تفاوتی هم با مدینه بعد از رحلت پیامبر(ص) دارد. این شرایط را دارد که وقتی امام به شهادت می‌رسد مردم کوفه یک دشمن قدری را دارند که با یک حکمیتی همچنان شبیه آن جنگ را حفظ کرده است؛ یعنی هر آن ممکن است که این جنگ برگردد.

بحث سر این است که آیا کوفه می‌تواند میراث علی(ع) را حفظ کند یا خیر. آیا جهان اسلام تن به دو دولت می‌دهند یا خیر. بالاخره وضعیت نشان می‌داد که در این دوره این فرض‌ها وجود دارد؛ یکی اینکه در کوفه یک خلافت و در شام یک خلافتی باشد، یعنی همان ایده دو دولت قبل از سقیفه. دوم اینکه آیا کوفه می‌تواند شام را مهار کند؟ ظاهر قضیه این بود که این توان را ندارد. کوفه دچار جنگ‌های طولانی شده بود و خودش را در وضعیت برابر با شام نمی‌دید.

وقتی امیرمؤمنان(ع) شهید شد، اخباری آمد که ظرف چند روز معاویه یک سپاه 60 هزار نفری آماده کرد که این سپاه غیر از سپاه اصلی شام بود. امام حسن(ع) وقتی این را شنید، اعلان بسیج عمومی  کرد و گزارش‌ها نشان می‌دهند که در پاسخ اول، فقط حدود چهار نیرو جمع کردند و بعد به تدریج با تمام اختلاف‌ها، به بیست هزار رسد و بیشتر هم نشد؛ یعنی حتی در شرایط عادی که سپاه کوفه منظم باشد، حدود یک سوم سپاه منسجمِ شام است. کوفیان ذاتاً جنگجو نبودند و مهاجران کشاورزان یمن بودند و انتخاب کوفه و عراق هم برای آنان به دلیل زمین بکر سواد کشاورزی و باغاتش بود.

در حالی که نظامیان شام از قدیم‌الایام کارشان نظامی‌گری بود. شامیان تابع کارتاژ بودند و کارتاژ آن قدر سابقه نظامی‌گری دارد که رم را به زانو درمی‌آورد. بنابراین نیروهای شامی نیروهایی بودند که روی اسب بزرگ شده بودند، اما کوفیان را اتوریته امام علی(ع) جمع می‌کرد. بنابراین کوفه چنین شرایطی را داشت. از طرفی نیز نظام دودولتی آسیب اساسی به کل جهان اسلام می‌زند و از طرف دیگر نیز پذیرش معاویه به عنوان خلیفه یک نوع غصب است. در این شرایط بود که امام حسن(ع) قدرت را به دست گرفت و گزارش‌هایی که داریم نشان می‌دهد تحولات به سرعت طی می‌شود.

نقد سقیفه در خطبه‌های امام حسن(ع)

امام حسن(ع) بیش از هفت خطبه ندارد، اما ماهیت این‌ها بسیار جالب است. خطبه‌ها یک مقدار معرفی فضائل خاندان طهارت است و یک مقدار هم به نقد سقیفه برمی‌گردد. چون قضیه خلافت امام حسن(ع) مناقشه سقیفه را زنده کرده بود و امام(ع) برمی‌گردد و آن را توضیح می‌دهد. نامه اول امام حسن(ع) این طور است و پاسخ اول معاویه هم دفاع از سقیفه است. بنابراین امام(ع) از مشروعیت خودشان دفاع می‌کند، یعنی به مفهوم قدرت تکیه می‌کنند و بحث را پیش می‌برند.

لذا، در این دوره ما دچار گسستی بین قدرت و مشروعیت هستیم؛ یعنی در یکجا مشروعیت هست و قدرت نیست، در یک جا هم قدرت هست و مشروعیت نیست. این وضعیت، مربوط به همان 6 ماهی است که از آن صحبت می‌کنم. وقتی امام حسن(ع) خلیفه شد، 37 سال سن داشت. یک خلیفه جوان که تعدادی از پیروان علی(ع) دورش را گرفته بودند، اما در بین مردم کوفه به خود علی(ع) خیلی اقبال نبود، تا چه رسد به فرزندان امام حسن(ع).

بنابراین، یک جوان 37 ساله قدرت را به دست می‌گیرید و در مقابلش یک فرماندار نظامی به نام معاویه است که سه سال قبل از بعثت پیامبر(ص) به دنیا آمده و نوزده سال با امام حسن(ع) فاصله سنی دارد و مدت‌ها توانسته چهره به چهره با قریش ارتباط بگیرد و روحیاتشان را بفهمد و می‌داند با چه کسی از صحابه از چه دری حرف بزند. مثلاً بسیاری را با تهدید کنترل می‌کند و بسیاری را هم با تطمیع. همچنین امام حسن(ع) در طول یک ماه، خانواده را جمع می‌کند و به مدینه می‌رود و حدود یک ماه بعد از آن صلح نمی‌گذرد که معاویه وارد کوفه می‌شود و سیستم حکومتی‌اش را مستقر می‌کند.

اما مطالب این میان را باید توضیح داد. این دوره دوره‌ای است که در آن سه نکته را باید مورد توجه قرار داد. امام(ع) یک خلافت درهم ریخته را تحویل گرفت که در این تحویل، بدبینی به خاندان اهل بیت(ع) است. مردم کوفه از یک طرف از شام می‌ترسند و از طرف دیگر از معاویه نفرت دارند و نمی‌خواهند او باشد. بنابراین بودن این دولت را غصب می‌دانند، اما یک غصب قهری؛ یعنی غصبی که از سر اضطرار دارد واگذار می‌شود.

شروط امام(ع) برای بیعت

اولین خطبه و نامه امام حسن(ع) در این میان بسیار مهم است تا اینکه این فضا را بفهمیم و بخش دیگری که باید به آن توجه شود نیز مسئله کلیدی صلح است. اولین سخنرانی را امام(ع) صبح روز بیست و سوم یا بیست و چهارم رمضان انجام می‌دهد. این سخنرانی یک تابلوی بزرگی است که بعد از این سخنرانی با امام(ع) بیعت می‌شود. او کسی است که تمام عمرش را فدایی پیامبر(ص) بود و امام(ع) به این نکته اشاره می‌کند که گفته می‌شد که امام ثروت زیادی دارد، ولی شهود آمدند و دارایی که در بیت‌المال و خانه امام بود را ملاحظه کردند و دیدند که کل آن حدود هفتصد درهم است و این‌ها حتی زندگی یک سال یک خانواده را اداره نمی‌کند. جالب این است که این موقع، شایع شده بود که امام علی(ع) نیز ثروت زیادی دارد؛ یعنی چنین چیزی رایج بود. امام می‌گوید اگر می‌خواهید با من بیعت کنید، با این شرط باشد که اگر جنگ کردم با من بجنگید و اگر صلح کردم صلح کنید.

متن، حکایت می‌کند که زمینه دو دسته است؛ یعنی بعد از شهادت امام علی(ع) مردم کوفه دو دسته هستند. گروهی میل به صلح و تسلیم دارند و گروه دیگری نیز به دنبال جنگ با معاویه هستند. حتی قبل از شهادت امام علی(ع) نیز این دو گفتار بین مردم وجود داشت که کلیدی است. پس این خطبه که به بیعت ختم شد، این طور بود و نشان از تردید کوفه دارد که آیا حکمیت را در قالب صلح دنبال کنند یا اینکه به قبل از حکمیت، یعنی وضعیت جنگی برگردند که امام(ع) باید بین این‌ها اجماعی را فراهم کند که فراهم هم نشد.

نام امام حسن مجتبی(ع) به معاویه

اما امام نامه‌ای هم به معاویه دارد که در آن خاطره سقیفه را زنده می‌کند و داستانش این طور است که می‌گوید شما دیدید که در سقیفه انصار با قریش رقابت کردند و سرانجام انصار قبول کردند که قریش چون نزدیک به پیامبر(ص) هستند قدرت را واگذار کنند به آنها و انصار پیامبر(ص) انصار قریش هم بشوند. بعد اگر این منطق را ادامه دهیم، یعنی بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم‌، آنکه به پیامبر(ص) نزدیک‌تر است باید مشروعیت بیشتری داشته باشد؛ یعنی حضرت روی این قضیه تکیه می‌کند و می‌گوید که قریش با ما به انصاف رفتار نکرد و در حقیقت امام حسن(ع) خلافت سه خلیفه قبل را نیز زیر سؤال می‌برد و می‌خواهد بگوید که به ما این حق را ندادند.

در اینجا دو استدلال برای معاویه می‌آورد؛ اول اینکه می‌گویند من هستم که امتیاز بیشتری دارم چون با من بیعت شده و من از خاندان پیامبر(ص) هستم. بنابراین امام(ع) مشروعیت خود را توضیح می‌دهد و بیان می‌کند که از خدا بترس، شورش را علیه حکومت مشروع رها کن و نگذار خون مسلمانان بریزد. این واژه کلیدی است و در حقیقت امام(ع) می‌خواهد بگوید که وقتی که دست به شمشیر می‌شوید باغی هستید و باغی نیز نامشروع است.

معاویه نیز ابتدا به امام(ع) اعتراض می‌کند که تو در سبک خلافت قبلی تردید کردی و دیگر اینکه درست است که بعد از پیامبر(ص) انصار و قریش دچار اختلاف شدند، اما همین موقع خلافت را به ابوبکر و بعد خلیفه دوم و سوم دادند. چون احساس کردند آنها بهتر می‌توانند جامعه را حفظ کنند. بنابراین می‌گوید که خلافت از آن کسی نیست که مردم با او بیعت می‌کنند، بلکه برای کسی است که قدرت خلافت را دارد. بنابراین می‌گوید که در این دوره وضعیت ابوبکر و عمر را دارم. همچنین تهدید می‌کند و می‌گوید که بترسید از لحظه‌ای که به دست یاران خود که بیشتر کشاورز هستند کشته شوید.

مواجهه امام(ع) با یک معما

می‌توانیم بفهمیم که امام حسن(ع) با یک معما مواجه است. نیروهایش دو دسته هستند و دشمنش منسجم است. بعد اگر بخواهد سمت جنگ برود توان جنگ را ندارد، یعنی بخشی از جامعه اعتراض می‌کند. همچنین وقتی به سمت صلح می‌رفت نیز مورد مذمت قرار می‌گرفت. برخی نیز می‌گفتند که امام حسن(ع) مذل المؤمنین است، چون عزت در جنگ است و اگر جنگ ترک شود دچار ذلت می‌شوید.

در بین مسلمان نیز این بحث هست که برخی گفتند اصل بر جنگ بود و نمی‌دانیم چرا امام(ع) صلح کرد و برخی نیز گفتند که امام(ع) ترسید یا فریب خورد. همین که به امام حسن(ع) می‌رسیدند این را می‌گفتند. گروه دیگر می‌گفتند اگرچه اصل جنگ  را با دشمن می‌دانستند، اما هر کجا نتوانستید جهاد کنید، نرمش قهرمانانه کنید و این صلح امام(ع) را متارکه نام نهادند، اما از واژه‌های امام حسن(ع) این طور در نمی‌آید.

امام(ع) معتقد است که برای گرفتن حق در موقع دفاع جنگ مشروع است، اما این طور نیست که صلح اصیل نباشد و کسی می‌تواند از طریق صلح چیزی را به دست آورد که از طریق جنگ به دست نمی‌آورد. بحث ایشان این است که اصل بر صلح است و جنگ استثناست و شما تا می‌توانید شعله جنگ را خاموش کنید، اما قرارداد صلح را چنان هوشیارانه ببندید که بتواند اهمیت خودش را حفظ کند. در واقع پذیرش به معنای تسلیم نیست، بلکه به معنای پیش بردن حقوق به نحو مسالمت‌آمیز است و در قرارداد نیز نکات کلیدی را مطرح می‌کند.

انتهای پیام
captcha