به گزارش ایکنا، سالهاست که با چالش کنکور و صفهای بلند جوانانی که سودای ورود به دانشگاه دارند مواجه هستیم. بسیاری از جوانان بدون توجه به ویژگیهای متمایزشان، با این تصور که الزاماً باید این مسیر دانشگاهی را طی کنند، مدت زیادی از عمر خود را در پشت کنکور یا تحصیل بدون علاقه و آینده در دانشگاه میگذرانند.
اگرچه چند وقتی بود که میشنیدیم کنکور از حالت کنونی تغییر میکند، در عمل تغییری را مشاهده نکردیم. امسال کنکور با شرایط خاصی برگزار شد؛ نخست برگزاری آن با کشمکشهای سیاسی و ملاحظات بهداشتی به خاطر شرایط کرونا بود. دوم با کاهش شدید مشارکتکنندگان در برخی گرایشهای علوم انسانی از جمله رشتههای علوم قرآنی همراه بود، تا جایی که حدود یکچهارم صندلیهای دانشگاهها در برخی رشتهها خالی ماند.
این الگوی رفتاری از جامعهای که در زمانی نه چندان دور همگان تلاش وافری برای کسب همین صندلیهای خالی میکردند، تعجببرانگیز است. پرسش اینجاست که چه اتفاقی باعث شده در کمتر از دو دهه این صندلیها دیگر پر نشوند؟ آیا جوانان به این نتیجه رسیدهاند که دیگر همه نباید به دانشگاه بروند؟ آیا این تعداد جوان امید به موفقیت پس از دانشگاه را از دست دادهاند؟ و... این پرسشها برای هر فردی که با چالش کنکور درگیر بوده معنادار است. خبرگزاری ایکنا برای تحلیل این الگوی رفتاری و زمینههای شکلگیری آن و همچنین آیندهپژوهی تحصیلات آکادمیک جوانان با مهدی حسینزاده فرمی، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، به گفتوگو نشسته است که مشروح آن از نظر میگذرد.
ایکنا ـ کاهش میزان مشارکت در کنکورهای کارشناسی و ارشد در سالهای جاری به چه معناست؟ آیا جامعه از برخی از رشتهها به ویژه رشتههای علوم انسانی اشباع شده است؟
عنوان افت یا کاهش به معنای کلی درست نیست. به نسبت جمعیت کشور قبلاً تعداد دانشجو زیاد بود. الان اگر کم شده است، در واقع دارد به سمت وضعیت طبیعی پیش میرود. در همه جای دنیا این اندازه دانشجو و دانشگاه وجود ندارد که ما در این سالها به صورت بیهوده مدام زیاد و زیادترش کردیم.
اینکه چرا این امر اتفاق افتاده است میتواند دلایل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی داشته باشد. دلایل اقتصادی آن بحث بازار کار است و به صورت خیلی روشن و صریح میتوان آن را دید. یعنی فرد چندین سال درس میخواند، دکتری یا ارشد میگیرد و چندین سال علاف میشود اما بعد بیکار است و مدرک دکتری و فوق لیسانس به کارش نمیآید. اگر از همان دیپلم و بعد از سربازی میرفت دنبال کار، چه بسا اوضاع اقتصادیاش بهتر میبود.
یک تجربه خیلی خوب در دانشگاه کاشان داشتم و تعداد دانشجویان دختر هرسال نسبت به دانشجویان پسر بیشتر میشد. نگاهی غالب در فرهنگ ایرانی هست که آقایان برای ازدواج باید سنشان از دختر بیشتر باشد. همچنین قد و هیکلشان از خانمها بزرگتر باشد، حتی مدرک دانشگاهی آقایان هم باید بالاتر باشد. این فرهنگ قبلاً وجود داشت، اما وقتی که بازار کار را دیدند متوجه شدند که فایدهای ندارد و افرادی که پس از دیپلم به سربازی رفتهاند و بعد شاغل شدهاند و ازدواج کردهاند موفقترند.
برخی از دختران دانشجو را دیدم که گاه میگفتند که خواستگاری دارم که دیپلمه است، اما مثلاً در یک کارخانه فرش در کاشان شاغل است. گاهی دختران دانشجویی که در نسل اول بودند، هنوز مجردند یا خیلی دیر ازدواج کردهاند، اما در نسلهای بعدی دخترانی هستند که میگویند خواستگارم دیپلمه است و در فلان کارخانه کار میکند؛ یعنی برخلاف طرز فکر پیشین پذیرفته است که در ازدواج دختر میتواند همتراز یا حتی بالاتر از پسر باشد.
ایکنا ـ یعنی کار برای دختران امروزی مهمتر از مدرک شده است؟
بله، نه تنها کار بلکه درآمد ثابت. مثلاً فردی که لیسانس یا فوقلیسانس داشته باشد، اما درآمد ثابتی نداشته باشد به درد زندگی و ازدواج نمیخورد. جنبه اجتماعی این اتفاق خیلی جدیتر است. یک جابهجایی گروههای منزلتی و مرجع در جامعه اتفاق افتاده است. در سالهای گذشته دانشگاهیان و دانشجویان یک گروه مرجع بالایی بودند و پیمایشها این را تأیید میکرد و مورد اعتماد جامعه بودند، اما به دلایل مختلف از جمله تودهای شدن دانشگاه و تأسیس دانشگاه در هر دهکوره و دانشجو شدن هر فرد، دانشگاه را از مرجعیت انداخته است.
نه تنها دانشگاه و دانشجو منزلت قبل را ندارد، بلکه نسلهای جدید گروههای مرجع دیگری را میپسندند. اکنون یک نوجوان اگر میخواهد به پنج سال بعد فکر کند، گروههای مرجع دیگری از سلبریتیهای هنر و موسیقی و ورزش گرفته تا بازار کار مد نظرش است. یعنی یک نوع جابهجایی گروههای منزلتی اتفاق افتاده است. دانشگاه و دانشجو دیگر اعتبار و منزلت قبل را ندارد چون هم کیفیت علمی پایین آمده و هم تودهای شدن دانشگاهیان و دانشجویان بسیار زیاد شده و منزلتشان مدام کمتر شده است، مثلاً کسی دزدی میکند و بعد میبینند که دانشجو است.
در سالهای آخر دانشگاهم در مسجد دانشگاه تربیت مدرس گوشهای بود که برخی اوقات بسیاری از دانشجویان به ویژه دانشجویان شهرستانی در آنجا استراحت میکردند. در آن زمان شایع شد که چندین موبایل دزدیده شده است؛ یعنی در فضای دانشگاه، آن هم در مسجد و آن هم دانشگاهی که مختص تحصیلات تکمیلی بود، موبایل دزدیده میشد. طبیعتاً فرد غیردانشجو این کار را نمیکرد، بلکه خود دانشجویان بودند. این اتفاقات در دانشگاه رخ داده و منزلتش پایین آمده است و گروههای مرجع دیگری مانند سلبریتیها، ورزشکاران و... جای آن را گرفتهاند.
بخشی از این کاهش شدید میتواند این باشد که حاکمان بالادستی و سیاستگذاران نه تنها منزلت دانشگاه را مانند قبل رعایت نمیکنند، بلکه حتی نوع واکنشی که در مواجهه با اعتراضات و هیجانات دانشجویی دارند با آنچه در دو دهه پیش داشتند بسیار متفاوت است؛ یعنی نوع واکنش سیاستگذاران حکومت به اعتراض دانشجویی بسیار شدیدتر شده است. در صورتیکه در دو دهه پیش در کوی دانشگاه دانشجویان خیلی راحت به خیابان میآمدند و اعتراض میکردند.
این گونه برخوردها بر منزلت و جایگاه دانشجو اثرگذار بوده است. در این حالت فرد میگوید که دانشگاه بروم که چه کار کنم؟ کار که نیست و بستر و محفلی برای بیان اعتراض صنفی یا سیاسی هم نیست. پس برای چه به دانشگاه بروم؟ تمامی این موارد باعث شده که تعداد دانشجو کهش یابد. هر چند میپذیرم که باز به نسبت تناسب جمعیتی هنوز باید کاهش یابد تا طبیعیتر شود و به کشورهای دیگر نزدیکتر شویم.
ایکنا ـ کاربردیسازی رشتهها میتواند تأثیری در این روند داشته باشد؟
حتماً، وقتی که خروجی برخی از رشتهها در جامعه هیچ تأثیری ندارد؛ مثلاً به طرف میگویند که برو فلان رشته مهندسی را بخوان، در صورتی که مواد اولیه و امکان ادامه آن در جامعه وجود ندارد یا چیزی را بخوان که هیچ گونه امکان عملیاتی شدن آن در جامعه وجود ندارد. پس این پرسش را به وجود میآورد که این رشته را بخوانم که در نهایت چه شود؟ یعنی باید ابتدا میدان عملی را متصور شوید که برای ادامه تحصیل ایجاد انگیزه کند.
انتهای پیام