التقاط سنت‌های فکری؛ آسیب مهم فرایند مسئله‌محوری در علوم انسانی
کد خبر: 3940737
تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۳

التقاط سنت‌های فکری؛ آسیب مهم فرایند مسئله‌محوری در علوم انسانی

مسعود معینی‌پور اظهار کرد: در فرایند مسئله‌محوری، با چند آسیب رو‌به‌رو شده‌ایم؛ یکی از آنها، اختلاط و التقاط سنت‌های فکری است که به یک سنتز جدید منجر نمی‌شود، بلکه اگر دیالکتیکی نیز بین این سنت‌های فکری شکل می‌گیرد، در نهایت هر سنت فکری براساس کارایی کلان پژوهشی یا فرهنگی که دارد، به کار خود می‌پردازد و در بسیاری از موارد، کارکردهای یکدیگر را خنثی می‌کنند.

به گزارش ایکنا، نشست «پژوهش در علوم انسانی ـ اسلامی با رویکرد مسئله‌محوری» از سلسله نشست‌های همایش مجازی «علوم انسانی اسلامی، پژوهش و فناوری»، امروز 23 آذرماه با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین نجف لکزایی، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و مسعود معینی‌پور، عضو هیئت علمی دانشگاه باقر العلوم(ع) و رئیس شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی برگزار شد. در ادامه متن صحبت‌های مسعود معینی‌پور را می‌خوانید؛

ما به یک ساده‌انگاری در حوزه مسئله رسیده‌ایم و به شکاف جدی بین حوزه پژوهش و آموزش اعم از بنیادین، راهبردی و کاربردی و رفع نیاز جامعه مخاطب رسیده‌ایم. مثلاً در دفتر تبلیغات اسلامی یا در سازمان‌های فرهنگی کشور، اعم از حوزه سیاست‌گذاری یا کنشگر، مسئله‌های فرهنگی به شکل نظری شناخته می‌شود، اما مشکلات فرهنگی حل نمی‌شود. اما چرا بین شناخت مسئله فرهنگی و رفع نیاز مسئله فرهنگی و تحول فرهنگی یک فاصله عمیق وجود دارد؟ این یک چالش جدی بوده و هست و همچنان هم ادامه دارد و از این به بحران مسئله یاد می‌کنم. آیا علت این است که چنین وضعیتی برآمده از مسئله‌نداری ما است، یا برآمده از این است که مسئله را می‌شناسیم، اما از ساختارهای رسمی نمی‌توانیم حلش کنیم.

وضعیت حل نیازهای اجتماعی چگونه بوده است؟

دفتر تبلیغات اسلامی نیز با این نگاه به سراغ مسئله‌محوری رفت که در حوزه تبلیغ، کشنگری دارد، اما حل مشکلات و اثربخشی مبلغان روز به روز کمتر می‌شود، یا یک پژوهشگاه معظم با مجموعه‌ای از فضلا در اختیار دارد و سال‌ها تلاش کرده است، اما سهم او در اثربخشی، رفع نیازهای فرهنگی و اجتماعی و شناخت مسئله‌های اجتماعی از سنخی که با اراده انسان درگیر است، روز به روز کمتر می‌شود. سهم پژوهشگاه در پُر کردن سبد پژوهش‌های بنیادین بیشتر و در پُر کردن خلأ و رفع نیازهای کاربردی جامعه کمتر می‌شود، اما آیا پژوهشگاه از روند رو به رشد و پرشدت تولید مسئله‌های اجتماعی غافل است یا اینکه روش‌ها با مشکل مواجه شدند و در شناخت مسئله و تولید مجموعه‌هایی که به رفع مسئله کمک کند، غافل بوده است؟

وقتی از مسئله صحبت می‌کنیم، دقیقاً داریم با رویکردی که ما می‌شناسیم و حرف می‌زنیم، بحث می‌کنیم. یعنی در علم فقه، وقتی صحبت می‌کنیم، حرفِ بین مجتهد و مکلف، حرفِ این است که مکلف می‌گوید این مشکل را دارم و شما از منابع و دانشی که در اختیار دارید و ملکه استنباط خود، این را جواب دهید. مثلاً الآن اگر این جعبه را به عنوان اموال پژوهشگاه بردارم و به اتاق دیگری ببرم، آثار فردی و اجتماعی این چه می‌شود؟ هنجار این مجموعه چطور به‌هم می‌ریزد؟ این مسئله‌محوری که از آن صحبت می‌کنیم، همین دیسیپلینی است که در علم فقه وجود دارد.

نگاه به غرب چگونه باشد؟

در روانشناسی نیز می‌توانیم خیلی ساده از آن صحبت کنیم، اما وقتی به علوم دیگر وارد می‌شویم، با یک بحران مواجه هستیم. در حوزه مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم قرآنی، علم کلام و ... نمی‌توانیم مسئله‌های این مدلی را بشناسیم، حال آنکه وقتی به چارچوب علمی تمدن‌های رقیب نگاه می‌کنیم، می‌بینیم او در شناخت و حل مسئله انسان در حوزه اعتقادات و رفتارها، موفق‌تر از ما عمل کرده است و به قول حضرت امام و مقام معظم رهبری، اینکه ما از غرب پیروی کنیم، یک حرف است که مذموم است، اما اینکه روش حل مسئله را از آنها برداشت کنیم و با نگاه خودمان از آن بهره ببریم، ممدوح است.

پس وقتی از مسئله‌محوری صحبت می‌کنیم، داریم به صورت ساده‌ از یک سنت قدیمی علمی در حوزه علوم اسلامی حرف می‌زنیم که می‌خواهیم همه دانش‌هایمان که برای رفع نیازهای فردی و جمعی شکل می‌گیرد، بتواند مسئله‌های انسان را حل کند. وقتی سازمان‌های فرهنگی را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم این رویکرد را نداشته‌اند؛ یعنی کارکردگرایی بر مسئله‌محوری غلبه پیدا کرده است. اینکه به صورت فرایندی تحقیقی انجام شود یا کار فرهنگی انجام شود و شکل و ساختار کار از حیث بروکراتیک درست باشد، به این معنا نیست که منجر به حل یک مسئله شود و یک بحران را حل کند یا یک مسئله‌ای را از وضعیت چالش‌برانگیز به وضعیت مطلوب برساند.

ممکن است این مسئله در نقطه «الف» بماند و بیست سال در آن حوزه پژوهش کنیم، اما حرکتی به سمت نقطه «ب» نکند. اما چون کارایی مجموعه‌ای که این کار را می‌کند، درست است، فرم‌ها درست پُر می‌شود و ... ولی سهمی برای اثربخشی در نظر نمی‌گیریم. با این نگاه، دفتر تبلیغات اسلامی از سال 95 وارد بحث مسئله‌محوری شد که در حوزه فرهنگی، کنشگری، پژوهشگری و آموزشی به سمتی برویم که نگاه مسئله‌محوری و رفع نیاز جامعه غلبه پیدا کند. یعنی مجموعه‌هایی که داریم، کارایی‌های خود را داشته باشند، اما در مسیر حل مسئله قرار بگیرند و یک مسئله را از یک نقطه همراهی کنند و به سمت نقطه آرمانی برسانند.

مروری بر آسیب‌ها در فرایند مسئله‌محوری

در فرایند مسئله‌محوری، با چند آسیب هم رو‌به‌رو شده‌ایم؛ یکی از آنها، اختلاط و التقاط سنت‌های فکری است که به یک سنتز جدید منجر نمی‌شود، بلکه اگر دیالکتیکی نیز بین این سنت‌های فکری شکل می‌گیرد، در نهایت هر سنت فکری براساس کارایی کلان پژوهشی و یا فرهنگی که دارد، به کار خود می‌پردازد و خیلی از موارد، کارکردهای یکدیگر را خنثی می‌کنند. در دهه اول انقلاب، امام خمینی با نگاه نهضتی که از قبل از انقلاب داشتند، یک سنت فکری را در جدال با دیگر سنت‌های فکری که در دو دهه قبل از انقلاب بود، غلبه دادند و طبق آن، جامعه را تربیت کردند و تفکر این انسان‌ و حتی نظام‌ نیازهای این انسان را تغییر دادند که براساس چارچوب نظری بود که ایشان داشتند و سپس این منجر به انقلاب اسلامی شد.

بر اثر تثبیت جمهوری اسلامی، مسئله‌های جامعه عوض شد و براساس نیازهای آن دوره، امام نهادهای جدیدی تشکیل داد که از جمله نهاد امنیت، نهاد سازندگی، کمک به مستضعفین، نهاد قانون‌گذاری، نهاد تشخیص مصلحت بودند. براساس این نهادسازی‌ها، ساختارسازی کرد و بر اساس تغییر فکری که در انسان‌ها شکل داده بود، منابع انسانی به وجود آمد تا مسائل را حل کنند.

اما در دهه بعد از این، ما با یک پدیده‌ای به نام جنگ‌زدگی و ویرانی وضعیت ساختاری کشور مواجه شدیم و شاهد بحران‌های فکری بودیم که در جامعه ما به وجود آمد. خواستیم جامعه را بعد از جنگ بسازیم، اما سنت فکری امام ادامه نیافت. وقتی لازم شد، ما مدل‌های امام را ادامه دهیم و برای مدل پیشرفت جامعه در حوزه توسعه انسانی و یا سیاسی و ... در امتداد آن نهادسازیی‌هایی که امام کرده بودند، مدل بدهیم و مسئله‌ها را درست بشناسیم و به فکر جایگزینی نظام فکری باشیم که انسان پساانقلابی را امتداد دهد، به سراغ نسخه‌هایی رفتیم که مسئله‌ها را از پیش شناخته بود، پژوهش‌های خود را تولید کرده بود و جوامعی را ساخته بود.

ترجیح دادیم براساس سنت فکری توسعه‌طلب و نئولیبرالیسمی که در آن دوره به وجود آمد، جامعه‌ای به وجود آوریم و مدرنیزاسیونی که در غرب به وجود آمد را استفاده کنیم. سنت فکری امام در اینجا با سنت فکری دوره سازندگی در آن دوره، التقاط جدی پیدا کردند و به دلیل رفع نیاز اجتماعی و فردی، سنت توسعه‌طلبانه در مقابل سنت فکری که باید ادامه می‌یافت غلبه پیدا کرد و نوع رویکردها و نهادسازی‌هایی که امام شکل دادند، از بین رفتند.

همین اختلاف سنت فکری در دهه بعد نیز رخ داد و وقتی می‌خواهیم به سنت‌های انقلابی برگردیم، می‌بینیم نگاه سنت فکری که می‌خواهد به شعارهای انقلاب برگردد، دوباره چون با التقاط مواجه است، در مواجهه‌ای که با انسان کامل دارد، مرتب یک واگرایی جدی با سنت فکری امام دارد و لذا وقتی به جایی می‌رسد که باید عدالت را رعایت کند، با مدل عدالت مارکسیستی قرابت پیدا می‌کند و با مدل‌های نئومارکسیستی یک طبقه جدید اجتامعی جدید را به وجود می‌آورد که مسئله‌های آن با طبقه‌های متوسط نیز متفاوت است.

انتهای پیام
captcha