به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست علمی «روش شناسی مطالعات بینارشتهای قرآن کریم» امروز پنجشنبه، ۲۷ آذرماه با حضور، علی شریفی و محمدحسین بیات، اعضای هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی؛ قاسم درزی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه اعجاز قرآن دانشگاه شهید بهشتی و حجتالاسلام والمسلمین سیدمحسن میری، رئیس دفتر تهران جامعةالمصطفی(ص) العالمیة برگزار شد. در ادامه متن سخنرانی حجتالاسلام سیدمحسن میری با موضوع «گونهشناسی تأثیرات قرآن کریم بر علوم عقلی» را میخوانید:
اگر بخواهیم به این بحث بپردازیم قاعدتاً یکی از علوم عقلی که در مطالعات اسلامی مورد توجه و بسیار پررنگ است فلسفه است که قدمتی بیش از هزار سال در سنت اسلامی دارد. در این زمینه یک نگاه این است که قرآن تاکنون بر فلسفه متحقق ما چه اثری داشته است و چه ظرفیتهایی هنوز آشکار نشده و میتواند خودش را به فعلیت برساند اما بنده روی بحث اول متمرکز میشوم. یکی از این تأثیرات این است که قرآن کریم بر فلسفه بسیار اثرگذار بوده است و در آثار بسیاری از فلاسفه مسلمان از جمله ابن سینا، فارابی، ملاصدرا و ... آن را مشاهده میکنیم.
به آثار افلاطون و نوافلاطونیان در اسکندریه که نگاه میکنیم بحث آنها درباره خداوند بسیار اندک است و در متافیزیک ارسطو، یکی دو صفحه بیشتر درباره این موضوع پیدا نمیکنیم اما با توجه به اینکه محور قرآن کریم توحید است لذا حکمای مسلمان را به سمت توحید و مباحثی نظیر واجب الوجود، خالقیت، ربوبیت و عبودیت سوق میدهد.
فلسفه بعد از اندیشمندان مسلمان و تمرکز بر توحید بسیار گسترده شد لذا کافی است سرغ ابن سینا برویم که به صورت مفصل راجع به وجود خداوند بحث کرده است بنابراین یک جنبه تأثیر قرآن کریم بر فلسفه، جهتدهی برای فلسفه است که قبلاً چنین موردی وجود نداشت. تأثیر دیگر ایجاد مسائل جدید است؛ برای مثال موضوع اعاده معدوم از مسائلی است که قرآن کریم با برخی از آیات به آن اشاره کرده است. خداوند متعال در آیات 78 و 79 سوره یاسین فرموده است: «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ ۖ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ؛ و برای ما مثلی جاهلانه زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: این استخوانهای پوسیده را باز که زنده میکند؟ بگو: آن خدایی زنده میکند که اول بار آنها را ایجاد کرد و او به هر آفریدهای داناست» این چیزی است که تا قبل از قرآن اساساً مطرح نبوده است لذا فلاسفه به سمت آن رفتند و مورد بررسی قرار دادند.
سومین تأثیرگذاری قرآن کریم بر فلسفه ارائه استدلالهای عقلی است. قرآن کریم استدلالهایی را مطرح میکند که پیش از آن وجود نداشته است؛ همانند استدلالهای حضرت ابراهیم در مقابل بت پرستان و به دنبال آن برهانهایی همانند محبت، یا بحران افول را در پیدارد. در آیه 53 فصلت آمده است: « سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ؛ ما آیات قدرت و حکمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملا هویدا و روشن میگردانیم تا ظاهر و آشکار شود که خدا و آیات حکمت و قیامت و رسالتش همه بر حق است. آیا همین حقیقت که خدا بر همه موجودات عالم پیدا و گواه است کفایت از برهان نمیکند؟» از این آیه قرآن هم متأخرینی آمدند برهان صدیقین مورد استدلال قرار دادند.
خداوند در آیه 3 حدید فرموده است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ اوّل و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم داناست » این آیه نیز منشأ بسیاری از برهانهای عقلی بوده است. یا مسئله وجود شریان علم و آگاهی، از مسائل ناب فلسفی است که ریشه آن در قرآن کریم است. در همین راستا در آیه 1 سوره مبارکه تغابن آمده است: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۖ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ هر چه در آسمانها و زمین است همه به تسبیح و ستایش خدا مشغولند که سلطنت ملک هستی و ستایش (اهل عالم) برای اوست و او بر هر چیز تواناست» در اینجا قرآن کریم به وجود جریان علم و آگاهی در جمیع موجودات به خوبی اشاره کرده است و فلاسفه بر اساس آن به نظریهپردازی پرداختهاند و به ویژه صدر المتألهین به زیبایی این موضوع را مورد بررسی قرار داده است.
این موارد نشان میدهد که قرآن بر فلسفه و علوم عقلی تأثیرات بسیاری داشته است به ویژه در زمینه ارائه آیاتی که منشأ استدلالهای عقلی هستند و نکته دیگر رفع اشتباهات برخی از فیلسوفان است که در این زمینه آیات و نیز روایات به کمک آمدهاند. از سوی دیگر جهت دیگری که فوقالعاده در زمینه تأثیرگذاری قرآن بر فلسفه با اهمیت است این است که نگاههای فلسفی اتمیک است؛ یعن فلسفه فقط خود را دیده و اطراف را نمیبیند و پیوندی با سایر گونههای استدلالی و قبل و بعد از خود ندارد اما قرآن جامعیت بین عقل و فطرت و عرصههای دیگر اجتماعی و قلب را بیان میکند.
کافی است برهان محبتی که مرحوم علامه طباطبایی در اثبات وجود خدا با تکیه بر آیات مربوط بر استدلال حضرت ابراهیم بیان کردند و نیز تفسیر حضرت آیتالله جوادی آملی از این برهان را مطالعه کنیم تا متوجه شویم محبت چگونه با عقلانیت پیوند میخورد. این چیزی است که مطلقاً درفلسفه گذشته و حال وجود نداشته است. البته مواردی که اشاره شد صرفاً اشاره به فلسفهای بود که تاکنون محقق شده است اما درباره فلسفهای که باید محقق شود نیازمند مباحث علمی و مجالی دیگر هستیم.
انتهای پیام