به گزارش ایکنا، مریم اسدیان، پژوهشگر و مدرس فلسفه اسلامی، اول تیرماه در نشست علمی «شیخ اشراق و بابا افضل کاشانی»، گفت: سخن در باب یکی از میراثداران حکمت اشراق است، فیلسوفی که هم عصر سهروردی زیسته و آثاری که از او بر جا مانده است، نشان میدهد خط اشراق بعد از سهروردی به دست این فیلسوف تداوم یافته است.
وی افزود: بعد از سهروردی، یکی از بزرگترین مکاتب فلسفه، ملاصدرا هست ولی شاید بتوان گفت بین این دو باباافضل کاشانی قرار دارد که در قرن ششم و هفتم در کاشان زیست کرد و بررسی آثار وی نشان میدهد او متاثر از سهروردی و تاثیرگذار بر ملاصدر است و حتی ملاصدرا یکی از آثار او را به عربی با عنوان «اکسیر العارفین» ترجمه کرده است.
اسدیان تصریح کرد: سهروردی در کتاب المشارع، تبارنامهای معنوی از حکمای اشراقی ترسیم کرده است که با آنچه در فلسفه امروز میخوانیم، کمی متفاوت است، سهروردی به صورت کلی، حکمت را دارای سرچشمه ازلی میداند و معتقد است از این سرچشمه، دو شاخه حکمت یکی در شرق و دیگری در غرب به وجود آمده است.
اسدیان بیان کرد: شاخه غربی که جریان فیثاغورثیان است، معتقد به دریافت حکمت از طریق شهود و مکاشفه است که دانایان و فلاسفه یونان مانند افلاطون و فیثاغورث آن را دریافت کردهاند و به حکمای اسلامی مانند ذوالنون مصری رسیده است. در شاخه شرقی هم حکمای ایران باستان مانند کیومرث، کیخسرو و ... را در سرشاخه قرار میدهد و بعد به عرفای شرق جهان اسلام مانند بایزید، حسین منصور حلاج و خرقانی میرسد و سهروردی خود را وارث این دو شاخه حکمت میداند.
این پژوهشگر فلسفه ادامه داد: از نظر وی حکیم متأله کسی است که جامع دو حکمت بحثی و ذوقی به معنای شهودی باشد، یعنی کافی نمیداند کسی حاکم جامعه باشد که فقط در حکمت بحثی و قواعد استدلال و برهان، تأمل دارد. در اینجا فلسفه سیاسی سهروردی شکل میگیرد؛ او همچنین معتقد است حکیمی هم که فقط در ذوق و شهود غور کند، نمیتواند حاکم بر جامعه و حکیم متأله باشد. این کار سهروردی دنباله و تداوم کار فارابی است زیرا او در تلاش بود تا بین افلاطون و ارسطو توازن برقرار کند، چرا که معتقد بود رویکرد آنها یکی است و فقط از روشهای مختلف استفاده میکنند.
وی افزود: سهروردی تفکر جاویدانخردی دارد و معتقد است حکمت که خمیره ازلی است، جلوههای متکثری در سرزمینهای متعدد داشته است؛ بنابراین حکمت از منظر وی واحد است به همین دلیل حکمتهای متعدد در سرزمینهای متعدد با هم سازگار هستند چون منشأ واحد دارند.
وی افزود: بابا افضل هم همین تفکر را دارد؛ بسیاری از محققان بر این باور هستند که افضل الدین کاشانی تفکر ابن سینایی دارد و تفکر سینوی را با تفکر نوافلاطونیان تلفیق کرده است. گاهی برخی محققان او را نوافلاطونی و نزدیک به تفکرات ابن عربی و هرمسی میدانند و علت این است که بابا افضل تفکر جاویدان خردی دارد و او دقیقا مانند سهروردی حکمت ذوقی و بحثی را با هم جمع میکند.
مدرس و پژوهشگر فلسفه اسلامی بیان کرد: بابا افضل رسالهای در منطق دارد که نشان میدهد او به قواعد منطق و فلسفه مشائی کاملا آشنا است ولی از آن طرف مشائیون را نقد کرده است و درست مانند عرفای شهودی به ریاضت و تهذیب نفس و مکاشفه توجه دارد و بر این باور است آنچه سالک از طریق علم حصولی کسب میکند باید از طریق انوار شهودی در دل او روشن شود و به واسطه تهذیب نفس به سلوک بپردازد. این رویکرد باباافضل کاملا اشراقی است.
اسدیان اضافه کرد: محققان عمدتا آثار افضل را از نگاه مشایی بررسی کردهاند ولی وی در بسیاری از مواضع به حکمت مشرقیه گرایش دارد و احیاکننده راه سهروردی است؛ باباافضل در روستای مرق، شاگردانی داشته و این مسئله از مکاتبات وی مشهود است و او حلقه تعلیمی داشته و حکمت اشراق را به شاگردانش آموزش داده است. سند مهمی در مورد ارتباط بین سهروردی و بابا افضل کاشانی وجود دارد زیرا وصایایی را به عنوان «وصیت حکما» به فارسی به نگارش درآورده است و دقیقا همین وصایا در پایان کتاب تلویحات سهروردی به زبان عربی ذکر شده است یعنی بابا افضل عبارات سهروردی را به فارسی ترجمه کرده یعنی کتاب تلویحات وی را در دست داشته است.
اسدیان تصریح کرد: بسیاری از محققان آثار باباافضل را از منظر مشایی مطرح کردهاند ولی جای بررسی آن از منظر اشراقی کاملا خالی است، او هفت رساله اصلی دارد و ترتیب خاصی برای آن قرار داده است. ایشان مدارج هفتگانه سلوک یا هفت شهر عشق را به ترتیب بیان کرده است. محتوای هر رساله هم یکی از مقامات سلوکی است و در نامهها و مکاتبات وی، هم مباحث اشراقی زیادی وجود دارد و او تأکید دارد موازین اشراقی باید تحقق عملی بیابد.
مدرس و پژوهشگر فلسفه اسلامی با بیان اینکه باباافضل از حکمت غربی یعنی تعالیم هرمس و افلاطونی و ... هم برخوردار است که در حقیقت اشراقی هستند، اظهار کرد: اولین خصیصه در حکمت مشرقیه که در مباحث باباافضل هم وجود دارد، سلسله مراتبی بودن عالم طبیعت است؛ او درست مانند نوافلاطونیان و افلاطونیان که قائل به عوالم مینو و گیتی و عوالم دوگانه و سه گانه بودند، عالم را کلی و ازلی میداند؛ عالم گیتی را فرعی و جزئی و مثالی از عالم بالا میداند و اینکه عالم بالا اصل این عالم و حقیقت این عالم جسمانی است و به عالم مثالی هم باور دارد.
وی اضافه کرد: سلسله مراتب بودن عوالم در نزد باباافضل سبب شده تا در بحثی مانند زمان، زمان جسمانی و کرانمند بودن را قائل باشد و در عین حال یک اصل روحانی برای آن قائل است که به آن دهر گفته است و دهر، محیط بر زمان کرانمند است و دهر میزان حرکت نیست بلکه مقدار وجود است؛ در اینجا طنین تعالیم زرقانی هم دیده میشود زیرا آنها خدای واحد را نماد زمان مطلق و بیکرانه میدانند.
اسدیان بیان کرد: او همچنین به تناظر میان عالم کبیر و عالم صغیر قائل است که متاثر از تعالیم هرمسی و اخوان الصفا هست چون او معتقد است ماهیت انسان به عنوان مرکز عالم کبیر و خرد به عنوان مرکز عالم صغیر از همین طریق روشن میشود و مقصد نهایی آفرینش را کرامت وجودی انسان میداند.
اسدیان افزود: مؤلفه مهم دیگر در حکمت اشراق دو اصل نور و ظلمت است که در بین ایرانیان باستان هم وجود داشت و این دوگانگی به معنای دوگانه پرستی نیست زیرا ایرانیان باستان، انسانهای موحدی بودند. نور و ظلمت در نزد سهروردی یک حقیقت سمبلیک و رمزی از آگاهی و ادراک و علم است گرچه برخی از شارحان سهروردی نور را به وجود و ظلمت را به عدم تعبیر کردهاند ولی سهرودی وجود را اعتباری دانسته و اصالت را به نور میدهد و فلسفه اشراقیه، آگاهیمحور و مبتنی بر نور است و وجود در آن جایی ندارد.
پژوهشگر و مدرس فلسفه گفت: فلسفه بابا افضل هم دقیق بر اساس همین آگاهی شکل میگیرد؛ او مانند سهروردی، وجود را اعتباری نمیداند ولی آن را در مرتبهای پایین از آگاهی قرار میدهد و دقیقا آگاهی را با رمز نور و جهل را با ظلمت و از واژگان عربی هم استفاده نمیکند که این از ویژگیهای مهم در آثار بابا افضل است لذا یکی از بهترین منابع فلسفی فارسی آثار او هست که همه مفاهیم فلسفی را به زبان فارسی بیان کرده است.
وی افزود: او دقیقا معتقد است که عالم جسمانی، عالم ظلمت و عالم روحانی عالم روشن و دانایی و نور است. سهروردی قائل به سلسله مراتب انوار است؛ نورالانوار اولین مرتبه است و در مرتبه پایینتر نور اقرب و بعد سلسله انوار یعنی عقول، ارباب انوار قرار دارند و بعد از نور نفس ناطقه سخن گفته است یعنی نفس به خودآگاهی رسیده است پس آگاهی هم مراتب دارد و باباافضل هم این سلسله مراتب را مطرح کرده است و البته از واژگان ساخته خود استفاده میکند یعنی نور خودروشن را نور مطلق میداند و از عقل به عنوان فروغ هستی نام میبرد.
اسدیان تصریح کرد: وی از نفس ناطقه انسانی هم به نور خودروشن تعبیر کرده است و وقتی خواسته در بداهت نور و روشنی سخن بگوید کاملا عبارات سهروردی را به کار برده است؛ بابا افضل در سخن از مظاهر ظلمت هم ابلیس را بارزترین مظاهر میداند. او نسبت به ابلیس کاملا تعالیم زروانی را در نظر گرفته است و از دوگانه یقین و پندار، الهام و وسواس، فرشته و اهریمن استفاده کرده است. البته او ابلیس را دارای حقیقت مستقل در برابر حق مطلق نمیداند برخلاف دیدگاه مانوی که اهریمن را یک دستگاه مستقل و حقیقت را هم دستگاه مستقل دیگر.
وی افزود: از نظر باباافضل، ابلیس جلوه جلالی، مخلوق حق و ابزاری برای ظلمانی کردن انسانها است نه اینکه حقیقت مستقلی داشته باشد. سهروردی هم راه خود را از راه مانویها که تفکر الحاد است، جدا کرده است؛ همچنین از ویژگیهای دیگر در فلسفه باباافضل، علم حضوری است. او وجود را به آگاهی پیوند داده است و تا زمانی که اتحاد عقل و معقولات در نفس رخ ندهد، وجود اتفاق نمیافتد و عاقل به مدد عقل خود معقولات را درک میکند.
انتهای پیام