به گزارش ایکنا، ششمین جلسه از درسگفتار فلسفه و اخلاق نیکوکاری با تدریس فیلسوف اخلاق،
مصطفی ملکیان و به میزبانی موسسه آگاپه برگزار شد.
ملکیان در این جلسه به اشکالاتی که بعضی از فیلسوفان اخلاق درباره اصل امور خیریه گفتهاند پرداخت و گفت: البته اگر این اشکالات را مطرح میکنم، معنیاش این نیست که این اشکالات را وارد میدانم، در ادامه پس از طرح هر اشکال عقیده خودم را در رد یا تائید آن اشکال بیان خواهم کرد. قوت و ضعف این اشکالات هم یک اندازه نیست. بعضی جدیتر هستند بعضی ضعیفتر. اولین اشکال که از سوی فلاسفه مطرح میشود این است که اساسا شرکت در امور خیریه با عدالت طلبی منافات دارد. وقتی شما در یک انجمن خیریه فعالیت میکنید، مهمترین وظیفهای که نسبت به انسانهای دیگر دارید به دست فراموشی میسپرید. آن وظیفه عدالت است. بزرگترین وظیفهای که ما نسبت به انسانها داریم این است؛ عواملی که مردم را به این شرایط دچار کرده است اصلاح کنیم. بنابراین ما برای عدالت جایگزینی به نام شفقت درست کردهایم و میگوییم ما عدالت نمیورزیم بلکه شفقت میورزیم. این اشکال بزرگترین اشکالی است که به امور خیریه شده است.
وی گفت: شخصاً معتقدم که این اشکال وارد نیست. درست است که جاده اجتماع را باید اصلاح کنیم و در این باره باید تمام تلاش خود را به خرج دهیم. باید سعی کنم عدالت اجتماعی را برقرار کنم اما آیا تضمینی هست که اگر من دست بردم، شما و دیگران هم با من همراه میشوید؟ بنابراین با اینکه وظیفه من این است که عدالت اجتماعی را برقرار کنم ولی چون فعالیت خود من به تنهایی کافی نیست، باید تا میتوانم مبارزه کنم با فسادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه، برای اینکه جاده اجتماع هموارتر بشود. ولی باید ضربه گیرهایی هم بسازیم. این ضربه گیرها امور خیریه هستند. ما که نگفتیم کسی که امور خیریه را انجام میدهد اولی را نباید انجام بدهد. باید انسان به صاف سازی جاده اجتماع فکر بکند ولی چون تضمینی نیست که جامعه به عدالت آرمانی برسد باید لااقل با امور خیریه ضربهگیری اجتماعی انجام دهد.
ملکیان ادامه داد: اما اشکال دوم که فلاسفه مطرح کردهاند این است که وقتی آدم در انجمنهای خیریه فعالیت میکند، خودش را به لحاظ روانی به کاستی میکشاند. جلوی خودشکوفایی خودش را میگیرد. چرا؟ چهار تقریر مختلف وجود دارد که هر یک را بیان میکنم. در تقریر اول عنوان میشود کسانی که در انجمنهای خیریه کار میکنند، احساسات و عواطف خود را نوازش میکنند و بعد دچار یک دیدگاه اشتباه میشوند مبنی بر اینکه انسان آرمانی هستند. یعنی با کار نیک کردن، توهم کمال در انسان ایجاد میشود. برخی از فلاسفه معتقدند شما در انجمنهای خیریه خودتان را کمال یافته میدانید و جلو نمیروید.
این استاد فلسفه تأکید کرد: تقریر دوم بیان میدارد انسان وقتی کار خیریه میکند هر قدر هم کار نیک خود را مخفی کند، دارد خودش را نشان میدهد. به مردم میگوید من را ببینید. در واقع این دسته از فلاسفه معتقدند انجمنهای خیریه بازار خودفروشی هستند. هر چه قدر هم، اخفاء صورت بگیرد باز هم من باید این پول را به یکی بدهم که این پول را به دست فقرا برساند پس پیش وی آبرومندی پیدا میکنم. فلاسفه در تقریر سوم بیان میدارند آدمها وقتی کمک میکنند در انجمنهای خیریه، یک میدان جدید برای مسابقههای اجتماعی فراهم میآید. لازم است بیان کنم که ما اکنون در چه موضوعاتی با هم مسابقه میدهیم؟ در هفت چیز؛ ثروت، شهرت، قدرت، احترام، آبرو، محبوبیت و علم ما با هم مسابقه میدهیم. لذا بزرگترین نکبت زندگی این است که در نظر خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم و در عمل با دیگران مسابقه میدهیم. لذا این فلاسفه میگویند موسسات خیریه دارند زمینه هشتمی هم به شرایط مقایسه و مسابقه انسانها با یکدیگر اضافه میکنند و این خوب نیست. اما فلاسفه در تقریر چهارم میگویند: خیریهها چه بخواهند چه نخواهند یک تعداد دست گیرنده ایجاد میکنند و دست گیرنده همیشه پایینتر از دست دهنده است، لذا این عمل موجب تحقیر دست گیرنده میشود. بنابراین انجمنهای خیریه موجب تحقیر گیرندگان میشوند. نتیجه آنکه ترحم بدون تحقیر طرف مقابل ممکن نیست.
مصطفی ملکیان دیدگاه خود را در رابطه با این چهار تقریر اینگونه مطرح کرد: من فکر میکنم در هیچ چهار روایت اشکال وارد نیست. چون در اشکالات مطروحه 2 موضوع با هم خلط شده است؛ اول اینکه ما باید نیکوکاری کنیم و قطعا باید کار خیر انجام دهیم. دوم اینکه باید در انجام کار خیر مراقب انگیزههای خود نیز باشیم. با انگیزه و نیت خودنمایی، تحقیر دیگران، خود بزرگبینی و مسابقه با دیگران، کار خیر نکنیم. در صورتیکه انگیزههای اشتباه داشته باشیم جلوی رشد معنوی خود را میگیریم. لذا این چهار روایت بین ضرورت اخلاقی یک عمل و نیات خوبی که در آن عمل باید باشد و نیات بدی که در آن عمل نباید باشد، را تفکیک نکردهاند. اما اشکال سوم: امرسون که یک فیلسوف امریکایی است اشکال سوم را مطرح میکند. ایشان اشکالی دارد که به نظر خیلیها اشکال عقلانی است. وی عنوان میکند تا زمانیکه آنچه بر عهده گرفتهام را انجام ندهم نوبت آنچه بر عهده نگرفتهام نمیرسد. آنچه انسان بر عهده گرفته است اگر انجام داد و کار انجام شد، بعد نوبت آنچه انجام نگرفته است میرسد. اول انسان به لحاظ اخلاقی وظیفه دارد نیازهای شخص خودش را برآورده کند بعد نیازهای انسانهایی که طبق قرارداد مسئولیت آنها را برعهده گرفته بپذیرد و بعد دیگران. امرسون میگوید: ما نسبت به خودمان وظیفه داریم. نسبت به کسانیکه عاطفه به آنها داریم وظیفه داریم. این هم درست است. من نسبت به پدر و مادر خودم و فرزندان خودم و خواهر و برادر و عمه و عمو و خاله و دایی خودم عواطفی دارم. در عالم دوستی هم به چند دوستم عاطفه دارم. نوبت سوم هم کسانیکه خودم با آنها وارد قرارداد شدهام، نسبت به آنها نیز وظیفه دارم. اما هفت میلیارد انسان روی زمین مسئولیتشان با من نیست. منطق ندارد که خدا 7 میلیارد انسان بیافریند و بعد بگوید شما اینها را ارتزاق کنید.
مصطفی ملکیان در رد این مطلب بیان کرد: اینکه من مسئولیت همه انسانهای روی زمین را نمیتوانم بپذیرم درست است. چون من توانش را ندارم. اما دو چیز دیگر را نباید فراموش کرد: درست است که مسئولیت 7 میلیارد انسان روی زمین را به دوش تو نگذاشتهاند ولی تعداد اقلی که میتوانی حمایت کنی را چرا انجام نمیدهی. به نظرم امرسون نمیتواند بگوید تکلیف ما لایطاق است. بنابراین ما مسئول هر هفت میلیارد نیستیم. اما نکته دوم روانشناختی است: ما آدمیان به گونهای ساخته شدهایم که نمیتوانیم نسبت به درد و رنج دیگران حساس نباشیم. انسان چونان ساخته شدهاست که نمیتواند نسبت به درد و رنج دیگر انسانها بیتفاوت باشد. به زبان امروزیتر انگار امرسون میخواهد بگوید اینکه ما نسبت به دیگران احساس مسئولیت میکنیم یک فراورده فرهنگی است. در صورتیکه این رفتار از نظر من یک فراورده طبیعی است. علاوه بر اینکه درد و رنج خودمان برای خودمان مهم است. درد و رنج دیگران هم برای ما مهم است. این را فرهنگ غلط به ما القاء نکردهاست. امرسون جوری حرف زده است که گویا از بس به ما گفتهاند: هم کیشان تو، هم محلهایهای تو، هم نوعان تو. موجب حساسیت ما نسبت به دیگران شده است. من این مضمون را قبول ندارم. ما جوری ساخته شدهایم که نسبت به درد و رنج هم نوعانمان حساس هستیم. ما انسانها را خدا موجوداتی خودخواه نیافریده است. خدا ما انسانها را، جوری ساخته که هم درد و رنج خودمان برایمان مهم است هم درد و رنج دیگران. ما به صورت طبیعی نسبت به درد و رنج دیگران حساس هستیم. ما نسبت به درد و رنج یک حیوان هم حساس هستیم. اینها تحت تاثیر القائات فرهنگی نیست. جزو طبیعت ماست. این اشکال سوم هم قابل رد است و قابل اعتنا نیست.
انتهای پیام