به گزارش ایکنا؛ عبدالکریم سروش در نشستی که ششم دیماه در کالیفرنیا برگزار شد، به بیان سخنانی درباره نسبت دین و قدرت پرداخت و نکاتی در رابطه با قرآن کریم، سیره پیامبر(ص) و سنت اسلامی اظهار کرد که واکنشهایی را در پی داشته است.
در یکی از این واکنشها، حسن انصاری قمی، عضو هیئت علمی مدرسه مطالعات تاریخی مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون، در سلسله یادداشتهایی به نقد روش عبدالکریم سروش در پرداختن به این موضوعات پرداخته است. وی در دو مورد از این یادداشتها به یکی از نکات خلاف واقع در سخنان سروش اشاره کرده است و از شدت بیاطلاعی او از منابع اسلامی، اظهار تعجب کرده است. متن یادداشت از نظر میگذرد؛
«از غرائبی که در سخنان اخير دکتر سروش ديدم، اين است که میفرمايند در ميان مسلمانان هيچ کتابی به اندازه فصوص الحکم ابن عربی و مثنوی مولوی بلخی شرح و تفسير نشده. آيا واقعا شناخت ايشان از ادبيات و تراث اسلامی در اين اندازه است؟! به ايشان پيشنهاد میکنم ذريعه آقا بزرگ و کشف الظنون (همراه ذيل آن ايضاح المکنون) را در ذيل عنوان شرح (و حاشيه و تعليقه) ببينند تا متوجه شوند خيلی کتابهای ديگر هست که بسيار بيش از فصوص و مثنوی مورد شرح و تفسير قرار گرفتهاند. ايشان نکته غریب ديگری هم همينجا ابراز داشتهاند که حقيقتاً مايه تعجب است. میفرمايند اين همه شرح و تفسير بر فصوص و مثنوی نشانه اين است که مسلمانان با اين دو کتاب معاملهای همچون قرآن داشتهاند؛ چرا که همينطور که قرآن کريم در طول تاريخ مورد تفسير مفسران قرار گرفته، اين دو کتاب هم مورد شرح و تفسير قرار گرفتهاند. صادقانه عرض میکنم که اين برداشت از ادبيات شرحنويسی از غريبترين چيزهایی است که در عمر خود خوانده و شنيدهام.»
انصاری در یادداشت دیگری مجددا با تفصیل بیشتری به این مسئله پرداخته است. متن یادداشت از نظر میگذرد؛
«آقای دکتر سروش در سخنرانی اخير خود فرمودهاند کتابهای فصوص و مثنوی دو کتابیاند که بيش از هر کتاب ديگری مورد شرح و تفسير قرار گرفتهاند و نتيجه گرفتهاند که اين نشانه اين است که مسلمانان با اين دو کتاب معاملهای همچون قرآن داشتهاند.
اين سخن مطلقا صحيح نيست. تعداد شروح بر مثنوی ابداً در مقايسه با دهها کتاب ديگر چندان زياد نيست. فصوص البته شروح و تعليقات بيشتری از مثنوی داشته، اما باز هم اگر بخواهيم ليستی از کتابهایی که در تمدن اسلامی بيشترين شروح را به خود اختصاص دادهاند، تنظيم کنيم اين دو کتاب، يعنی فصوص محیالدين و مثنوی مولوی بلخی محتملاً در پايينترين مرتبه سياههای از صد کتاب (و شايد بيشتر) را تشکيل میدهند.
تنها شروح و تعليقات صحيح بخاری بنا بر بررسی يکی از نويسندگان (در کتاب إتحاف القاري بمعرفة جهود وأعمال العلماء على صحيح البخاري) بالغ بر 375 شرح و تعليقه است. برخی ديگر از کتابهای صحاح سته هم دارای شروح بسيارند. در شيعه کتاب کافی دارای دهها شرح و تعليقه است. نهجالبلاغه که جای خود را دارد. «مختصر»های فقهی چهار مذهب فقهی اهل سنت که معروف آشنايان با فقه است، هر يک دارای دهها شرح است. برخی کتابهای ادبی (مانند شعر برخی از شعرای بزرگ عرب) و همچنین برخی متون نحوی هم همين وضعيت را دارند. اصولاً کتابهای درسی معمولا شروح بسيار میديدهاند. در کلام و فلسفه هم برخی متنها همين وضعيت را دارند. تجريد خواجه شايد بالغ بر صد شرح و تعليقه و حاشيه دارد. شافیه و کافیه ابن حاجب و مختصر الأصلی او هر کدام شروح بسيار زياد و متعدد دارند. شرايع محقق حلی شايد بالغ بر صد شرح و حاشيه دارد؛ گاهی در چهل جلد و پنجاه جلد. کفايه آخوند و عروه مرحوم سيد محمد کاظم طباطبایی يزدی هر کدام شايد بالغ بر صد و بل بيشتر شرح و تعليقه و حاشيههای بلند دارد. اين ليست خيلی بلند است.
برای آشنایی با کتابهایی که بسيار بيش از مثنوی و فصوص شرح و تفسير شدهاند خوب است کتاب «جامع الشروح والحواشي تأليف عبدالله محمد الحبشي» را ببينيد (یک چاپ قدیمتر آن در 3 جلد؛ چاپ جدید با تکميل و اضافات بسيار، در 5 جلد). اصلا چه ملازمهای است بين مورد تفسير و شرح قرار گرفتن يک کتاب و مرتبهای به پايه قرآن پيدا کردن؟»
انتهای پیام