به گزارش ایکنا، نشست «چالش علمگرایی و سنتگرایی در ایران بعد از انقلاب» امروز 11 اردیبهشتماه با سخنرانی عارف برخورداری؛ استاد دانشگاه تهران در مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
بحث علمگرایی و سنتگرایی یکی از مباحث چالش برانگیز بعد از انقلاب بوده است هرچند ریشه آن به قبل از انقلاب برمیگردد ولی پس از انقلاب هم امتداد پیدا کرد و کماکان در جامعه ما مطرح است. ما قبل از اینکه به شکل خاص در مورد علمگرایی و سنتگرایی صحبت کنیم باید مقداری درباره انقلاب اسلامی و شرایط قبل از انقلاب و مسائل و عواملی که زمینه شکلگیری این تقابل را پیش آوردند صحبت کنیم.
انقلابی که در سال 57 در کشور ایران اتفاق افتاد در پارداریم مدرنیته شکل گرفت. از قرن 15 میلادی به این طرف جریان مدرنیته و عقلگرایی در جهان شکل گرفت و در این دوره علمگرایی به پاردایم غالب در دنیا تبدیل شد. از زمانی که مدرنتیه در قالب جنگهای ایران و روس وارد جامعه ایران شد مفاهیم و مولفه جدیدی در ایران شکل گرفت که این مولفههای جدید در دوره پهلوی بسط پیدا کرد و تاثیرات زیادی در جامعه ایران بر جای گذاشت. در آن دوره پارادایم مدرنیته، پاردایم غالب در سطح جهان بود و انقلاب ایران هم در قالب همین پارادایم مدرنیته بوده است. تا حدودی میتوانیم بگوییم انقلاب اسلامی که در کشور ما اتفاق افتاد و بر مبنای مذهب استوار بود، در تقابل با مفاهیم مدرنی بوده که از بیرون وارد جامعه ایران شده بودند.
این انقلاب باعث شکلگیری گفتمانهای سیاسی اجتماعی در جامعه ایران شد، اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم میتوانیم از سه زاویه این کار را انجام دهیم. زاویه اول این است که در این انقلاب روحانیت بر جامعه ایران تسلط پیدا کرد. پس نکته اول که باید به آن توجه داشت این است که روحانیت یک تسلط سیاسی فرهنگی بر جامعه پیدا کرد. وقتی روحانیت تسلط پیدا کرد ایدئولوژی انقلابی آن هم بر جامعه مسلط شد. از طرف دیگر روحانیون فقه سیاسی را بارور کردند و به یک الگو برای مدیریت جامعه بدل کردند.
زاویه دیگری که میتوانیم انقلاب را بر اساس آن تحلیل کنیم این است؛ زمانی که انقلاب اسلامی در ایران رخ داد بحرانهای متعددی در ایران شکل گرفت، به عنوان مثال تحریمهای زیادی شکل گرفت، جمعیت رو به افزایش رفت، تعداد زیادی از مردم از روستا به شهرها مهاجرت کردند. علاوه بر اینها مسائلی مثل دموکراسی و ناسیونالیسم هم در جامعه وجود داشت که باید انقلاب اسلامی با این مسائل مواجهه پیدا میکرد. در کنار این مسائل رشد علم و فناوریهای جدید هم در جامعه وجود داشت. طبیعتا پس از شکلگیری این بحرانها سوالات زیادی در ذهن اندیشمندان شکل گرفت که انقلاب اسلامی چطور با این مشکلات برخورد خواهد کرد و دستاورد آن چه خواهد بود.
زاویه سومی که وجود دارد این است؛ طبیعتا در زمانی که انقلاب اسلامی در جامعه ایران شکل گرفت، یکسری نگرشهای فلسفی غربی وارد جامعه ایران شده بود و این نگرشها که وارد جامعه شدند بر شکلگیری جریانات سیاسی فکری فلسفی در جامعه ایران تاثیرگذار بودند. پس اینها سه مسئلهای بودند که در جامعه بعد از انقلاب مطرح بودند؛ یکی تبدیل فقه به ایدئولوژی اداره جامعه، دوم بروز بحرانهای متعدد و پرسشهایی که در ذهن اندیشمندان درباره این بحرانها شکل گرفت و سوم نگرشهای فلسفی که بعد از انقلاب وارد جامعه ایران شد.
این سه زاویه موضوعاتی بودند که باعث شکلگیری دو مسئله اساسی در جامعه ایران شدند. این دو موضوع چه بود؟ یکی اینکه این وضعیت باعث شکلگیری جریانات متعددی در جامعه ایران شد. دوم اینکه هر کدام از این جریانات که در جامعه شکل گرفتند متاثر از جهانبینی خودشان به دنبال پاسخگویی به مسائل و بحرانهایی بودند که در جامعه ایران شکل گرفته بود. بنابراین وقتی بخواهیم مسائل اول انقلاب را مورد بررسی قرار دهیم باید به این دو مسئله توجه داشته باشیم.
بر همین اساس دستهبندیهای متفاوتی در جامعه ایران در پاسخ به مشکلات و نحوه مدیریت جامعه شکل میگیرد. در یک نگاه کلی این جریانات به دو دسته کلی مذهبی و غیر مذهبی تقسیم میشود. ما به جریان غیر مذهبی کار نداریم ولی خود جریان مذهبی به دو دسته تقسیم میشود جریان مذهبی روحانی و جریان مذهبی غیر روحانی و روشنفکر. در جریان دوم که قشر غیر روحانی و روشنفکر بودند دو گفتمان جدی مطرح بود که بر مسائل جامعه بسیار تاثیرگذار بود. این دو گفتمان عبارت است از جریان علمگرا و سنتگرا. جریان علمگرا دنبال سازگاری علم و دین بوده است. محوریت عمده این جریان که به دنبال سازگاری علم و دین و رفع تعارض آنها بود با عبدالکریم سروش بود. طیف دوم که سنتگرایان بودند موضع مذهبی و هویتی داشته و دارند و علیه مدرنیته و غرب هستند. محوریت گفتمان دوم رضا داوری ادرکانی بوده است.
هر کدام از این دو جریان دنبال این بودند طبق جهانبینی خود مشکلات جامعه را حل کنند. جریان اول معتقد بود که باید جامعه را بر اساس مسائل علمی اداره کنیم. این گروه مدعی هستند اگر از روش علمی استفاده کنیم میتوانیم بسیاری از مشکلات جامعه را حل کنیم. چنانکه اشاره کردم جریان دیگر هم جریان سنتگرا است. این جریان مکتبی است که در فلسفه معاصر شکل گرفته است. سنتگرایان به دنبال نقد مدرنتیه هستند و میگویند مدرنیته باعث ایجاد بحران در جهان شده است. اینها بر این باورند علم و خردی که ریشه در متافیزیک دارد اصیلتر از علم و دانشی است که در دنیای جدید شکل گرفته است. این نزاع از آغاز انقلاب میان این دو گروه شکل گرفت و کماکان نیز در جامعه وجود دارد.
انتهای پیام